حول‌و‌حوش
الضواحی
الضواحي
دور و بر
دور و بر
فارسی فارسی
فرهنگ پارسیمان
[ حول ] دور و بر
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● about, nvirons, utskirt, eriphery, urlieus

environs ==> [.n]: حومه، حول و حوش، دوروبر، توابع، اطراف

about ==> [.adv]: در باره، گرداگرد، پیرامون، دور تا دور، در اطراف، نزدیک، قریب، در حدود، در باب، راجع به، در شرف، در صدد، با، نزد، در، بهر سو، تقریبا، بالاتر، (علوم نظامى) فرمان عقب گرد about

outskirt ==> دور از مرکز، حاشیه، مرز، حوالى، حومه

periphery ==> [.n]: جنب، پیرامون، (هندسه) پیرامون، دوره، محیط، حدود

purlieus ==> دیدارگان، استراحتگاه، گردشگاه، مکان جا، حد، مرز


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ح َ / حُو ل ُ ح َ / حُو]
{ترکیب عطفی ، ا مرکب}
پیرامون . پیرامن . اطراف . گرداگرد. دور. دور و بر.