کاسب
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(س ) [ ع . ] (اِفا.) بازاری، سوداگر. ج . کسبه .
التاجر , المهرب
التاجر , المهرب
سوداگر، پیشه ور
سوداگر، پيشه ور
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● businessman, usinesswoman, erchant, hopkeeper

tradesman ==> [.n]: کاسب، سوداگر، دکان دار، افزارمند، پیشه ور

trafficker ==> تاجر، سوداگر، کاسب، دکان دار، پشت هم انداز، دسیسه

businessman ==> [.n]: تاجر، بازرگان

businesswoman

merchant ==> [.adj. & vt. & n]: بازرگان، تاجر، داد و ستد کردن، سوداگر merchant

shopkeeper ==> [.n]: دکاندار، مغازه دار


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[س]
{ع ص}
نعت فاعلی از کسب . کسی که کسب کند. ج ، کسبه و کاسبون . (ناظم الاطباء). و کاسبین .* ورزنده و یابنده . (ناظم الاطباء).* جمعکننده و طلب کننده و حاصل کننده . (فرهنگ نظام ).* کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل میکند. فرهنگستان بجای کاسب پیشه ور را وضع کرده . (فرهنگ نظام ). و رجوع به واژه های فرهنگستان شود. پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفت . (ناظم الاطباء).
-امثال :
کاسب حبیب خداست .
حدیث : الکاسب حبیب اللّه . (امثال و حکم دهخدا):
رمز الکاسب حبیب اللّه شنو
از توکل درسبب کاهل مشو.

مولوی .


* گیرنده تاوان و جریمانه . (ناظم الاطباء).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[س]
{اخ}
از اعلام است . (ناظم الاطباء).* (ع ا) ابوکاسب ; گرگ. (منتهی الارب ).