محمّد
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(مُ حَ مَّ) [ ع . ] (اِمف .) ستوده شده، ستایش شده .
فارسی فارسی
فرهنگ فومستان
عمومی : Mohammad , Mohammed , Muhammad

ستوده-بغایت ستوده-پسندیده-مفتخر شده-ستایش شده

mohammed ==> محمد


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م َ م]
{ع مص}
حمد. مَحمَد. مَحمدَة. مَحَمدَة. ستودن .* راضی شدن .* شکر کردن .* ادای حق کسی کردن . (منتهی الارب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م َ م َ]
{ع مص}
مَحمد. رجوع به مَحمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{ع ص}
ستوده . (نصاب ). به غایت ستوده . ستایش شده .* آنکه خصال پسندیده وی بسیار است . (از اقرب الموارد).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
از ملوک خاندان بادوسپان ملوک کجور مازندران (975 - 984 ه' . ق.). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
بیست و پنجمین ازخاندان چنگیزی در ماوراءالنهر از اولوس جغتای (از حدود 743 تا 744 ه' . ق.). (طبقات سلاطین اسلام ص 216).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
پنجمین سلطان عثمانی (805 - 816 ه' . ق.)، معروف به سلطان محمدخان اول (ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 75). رجوع به عثمانی و آل عثمان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
دوازدهمین از امرای آق قویونلو (906 - 907 ه' . ق). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 227).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
سوره چهل و هفتمین از سور قرآن کریم و آن مدنیه وچهل آیت است و پس از احقاف و پیش از فتح واقع است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
سومین از امرای عبادی (بنوعباد) اشبیلیه معروف به محمدثانی عبادی المعتمدبن عباد (461 - 484 ه' . ق.) و کنیت او ابوالقاسم است . (معجم الانساب و الاسرات ج 1 ص 86).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ششمین اتابک سلغری فارس (از 658 تا 660 ه' . ق). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 156).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ششمین از سلاجقه عراقو کردستان (548 - 554 ه' . ق). (طبقات اسلام ص 137).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
هفتمین از بنی مزید در حله (532 - 540 ه' . ق). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 108).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
هفتمین از عادلشاهیان و ربیچاپور (1035 - 1070 ه' . ق). (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
آغامحمدخان ، موسس سلسله قاجاریه ، پسر بزرگ محمدحسن خان قاجارقوانلو. در محرم سال 1155 ه' . ق. در گرگان متولد شد و در سال 1160 ه' . ق. که عادلشاه برادرزاده نادر برای سرکوبی محمدحسن خان عازم مازندران گشت ، آغامحمدخان که شش سال بیش نداشت به دستور عادلشاه مقطوع النسل گردید. بعد از روی کار آمدن کریم خان و کشته شدن محمدحسن خان پدر آغامحمدخان وی با سایر برادران و بسیاری از خویشاوندان و نزدیکان مدتها در دشت گرگان و قبچاق متواری بود، تا اینکه توسط حاکم مقتدر گرگان دستگیر و به نزد کریمخان فرستاده شد. کریمخان او و برادرش حسینقلی خان جهانسوز را مورد نوازش قرار داد، با خود به شیراز برد و بقیه خاندان او را به قزوین فرستاد. آغامحمدخان مدت 16 سال با بستگان خویش در شیراز در نهایت رفاه حال بسر برد، بواسطه جلب اطمینان کریم خان گاهی به جهت شکار از شیراز خارج میشد. در سال 1193 ه' . ق. بوسیله عمه خود که زن کریمخان بود از بیماری و دگرگونی حال خان آگاه شد، بنابراین فرار را بر قرار ترجیح داد و به طرف اصفهان و تهران و مازندران حرکت کرد و بازماندگان کریمخان که به واسطه برتری جوئی سخت به خود مشغول بودند، از فکر آغامحمدخان غافل ماندند. آغامحمدخان به کمک برادرش جعفرقلی خان مازندران را گرفت و برادران دیگر و سایر مدعیان را مغلوب کرد و شمال و مرکز ایران را مطیع ساخت و در 11 جمادی الاخر سال 1200 ه' . ق. در طهران تاجگذاری کرد. در 1202 به قصد جعفرخان عازم فارس شد اما بدون نتیجه برگشت و سپس در 1203 هنگامی که لطفعلی خان جانشین پدر شده بود شیراز را در محاصره گرفت ، و آن سردار رشید بسبب خیانت اطرافیان ناچار متواری شد و تا 1205 در حدود کازرون و شیراز با دست نشاندگان آغامحمدخان زد و خورد می کرد و سپس به کرمان رفت و آنجا را تسخیر کرد. آغامحمدخان کرمان را در حصار گرفت و چون کار محاصره تنگ شد، ازآنجا به بم رفت و آغامحمدخان کرمان را تسخیر کرد و بیست هزار چشم از مردم آنجا کند و سرانجام بر لطفعلی خان نیز دست یافت و دو چشم او را نیز کند و او را با حال زار در 1209 به طهران فرستاد و سپس با آسودگی ازجانب جنوب ایران به گرجستان لشکر کشید (1209 و 1210) و تفلیس را فتح کرد و سپس از این سفر به ایران برگشت و به خراسان رفت و شاهرخ میرزا نواده نادر شاه را به بهانه اینکه قسمتی از جواهرات نادری نزد اوست تعذیب و روانه مازندران کرد. او در راه از مصائبی که دیده بود در گذشت . آغامحمدخان سرانجام پس از 18 سال سلطنت در حدود شوشی قفقاز کشته شد (21 ذیحجه 1211ه' . ق. در سن 57سالگی ). وی پادشاهی مدبر و رشید و جنگآور اما سخت کش و بیرحم و پول دوست بود. نیز رجوع به تاریخ عمومی عباس اقبال آشتیانی صص 754 - 765 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
آقسرائی . رجوع به آقسرائی جمال الدین محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
آلب ارسلان . دومین از پادشاهان سلجوقی بزرگ (455 - 465 ه' . ق.). رجوع به آلب ارسلان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
آی تیمور. رجوع به آی تیمور شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابشیهی . رجوع به ابشیهی ابوالفتح محمدبن احمد و الاعلام زرکلی ج 3 ص 856 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابشیهی . رجوع به ابشیهی بهاءالدین محمدبن شهاب ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن آدم بن کمال هروی مقدسی ، مکنی به ابوالمظفر (متوفی در 414 ه' . ق.). مردی ادیب و دانشمند و از مردم هرات بود. او راست : شرح حماسه ابوتمام و شرح دیوان متنبی و کتاب الامثال و جز آن (معجم الادباء ج 6 ص 2671) (الاعلام زرکلی ج 3 ص 839).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ... رجوع به ابن جماعة محمدبن ابراهیم بن سعد کنانی و اعلام زرکلی ج 3 ص 841 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم . رجوع به ابن سراج محمدبن ابراهیم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ... رجوع به ابن طباطبا محمدبن ابراهیم بن اسماعیل ... بن ابراهیم .. و الاعلام زرکلی ج 3 ص 839 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ... ابن یوسف بن احمدبن یوسف کاتب . رجوع به ابوالحسن محمدبن ابراهیم ... کاتب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم . رجوع به ابوبکر اصفهانی محمدبن ابراهیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ... رجوع به ابوحمزه صوفی محمدبن ابراهیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ... رجوع به بشتکی محمدبن ابراهیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ... رجوع به تتائی شمس الدین محمدبن ابراهیم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن قریش . رجوع به حکیمی ابوعبداللّه محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ... رجوع به خطیب زاده محمدبن ابراهیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ... رجوع شود به رشیدالدین وطواط محمدبن ابراهیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم . رجوع به غازی محمدبن ابراهیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم هفتمین از بنی یعفور صنعاء یمن (332 تا 352 ه' . ق).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن ابوالفضل سهلی جاجرمی شافعی .ملقب به معین الدین و مکنی به ابوحامد. وی امامی فاضل متفنن و مبرز بود. در نیشابور سکونت جست و کتاب کفایه را در فقه نوشت . او راست : ایضاح الوجیز که کتابی است نیکو در دو مجلد. وی بامداد روز جمعه یازدهم رجب سال 313 ه' . ق. در نیشابور درگذشت . ابن خلکان گوید: در دمشق خط او را بر کتابی بدیدم که احادیث مسطوره در مهذب و الفاظ مشکله را شرح کرده و جماعتی از فقهای نیشابور در بیست و چهارم ذوالحجه سال 612 ه' . ق.آن را از وی شنیده بودند. (وفیات الاعیان ج 2 ص 51).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن احمد، مکنی به ابوعبداللّه وملقب به فخر فارسی از مردم شیراز، مقیم مصر، متوفی به مصر (622 ه' . ق). مردی فاضل و طبیب بود و تالیفاتی در اصول و کلام دارد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 841).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن اسحاق سلمی مناوی قاهری ، مکنی به صدرالدین ابوالمعالی قاضی عالم به حدیث . تاریخ ولادتش درسال 742 ه' . ق. بوده و در سال 803 ه' . ق. در نهر فرات غرق شد و درگذشت . او راست : المناهج والتناقیح فی تخریج احادیث المصابیح . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 842).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن ثابت ، معروف به ابن کیزانی شاعر مصری . متصوف است و گروهی از متصوفه مصر به وی منسوبند. دیوان شعری دارد و در قاهره به سال 562 درگذشته است . رجوع به ابن کیزانی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 841 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن ساعد انصاری سنجاری معروف به ابن الاکفانی و ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوعبداللّه ، پزشک و محقق. در سنجار به دنیا آمد و در مصر اقامت گزید و به عمل طبابت اشتغال داشت و همانجا به سال 749 ه' . ق. درگذشت او راست : ارشاد القاصد الی اسنی المقاصد. نخب الذخائر فی احوال الجواهر، کشف الرین فی احوال العین . غنیةاللبیب فی غیبةالطبیب . نهایةالقصد فی صناعةالفصد. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 842).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم ...بن طباطبا. رجوع به ابن طباطبا شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن عبیداللّه بن زیادبن ابیه . از امرای عصر مامون عباسی و مورد اعتماد وی بود. نخستین کس بود از آل زیاد که یمن راتسخیر کرد. در سال 203 ه' . ق. مامون عباسی وی را با سپاهی به منظور سرکوب کردن شورشیان یمن فرستاد. او تهامه را بعد از نبرد سختی به تصرف در آورد و شهر زبید را به سال 204 ه' . ق. برپا ساخت و آنجا را مقرفرماندهی خود قرار داد و مردم را به عباسیان دعوت کرد و برای خلفای عباسی خراج و هدایا فرستاد تا سرانجام با کمک مامون توانست تمام شهرهای جبال و تهامه وعدن و حضرموت و صفا و نجران را تصرف کند و متصرفات خود را بسوی حجاز امتداد دهد. وی به سال 245 ه' . ق.در زبید درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 840).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن علی بن عاصم بن زادان خازن اصفهانی ، مکنی به ابوبکر و ملقب به ابن المقری . (285 - 381ه' . ق.) عالم به حدیث . او راست : المعجم الکبیر در حدیث که هشت مجلد است و کتاب الاربعین حدیثاء (چهل حدیث ) و مسند ابوحنیفه . وی به سال 285 ه' . به دنیا آمد و در سال 381 درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 841).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمدبن سعدان المبارک . از علمای لغت و نحو. از اوست : کتاب القراات . کتاب المختصر فی النحو. (از ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمدبن علی بن عبداللّه بن عباس . از امرای عباسی هاشمی که در زمان منصور خلیفه عباسی امارت مکه راداشت و المهدی او را عزل نمود و به بغداد آمد و در سال 185 ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 839).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمد، مکنی به ابن النحاس حلبی و ملقب به بهاءالدین . استاد علوم عربی زمان خود در کشور مصر. به سال 627 ه' . ق. در شهر حلب به دنیا آمد و در سال 698 ه' . ق. در قاهره درگذشت . او راست : املائی بر کتاب المغرب ابن عصفور. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 841).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن محمد ملقب به ریاض الدین حنبلی متوفی 971 ه' . ق. در حلب . نسب او به ابن شحنه می رسد. مورخ و از علمای حلب بود و بیش از پنجاه تالیف دارد از جمله : الزبد و الضرب فی تاریخ حلب ، در الحبب فی تاریخ اعیان حلب و المصابیح در علم حساب و الدرردر طب و نیز دیوان شعر. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 843).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن منذر نیشابوری . ابواسحاق شیرازی شرح حال او را در کتاب طبقات الفقهاء آورده است وگوید: تالیفات وی در اختلاف آراء علما بی نظیر است . او راست : کتاب الاشراف در مسائل خلاف میان علماء. و المبسوط در مسائل خلاف و الاجماع . وی به سال 309 یا 310 ه' . ق. در مکه درگذشت . (از وفیات الاعیان ج 4 چ بیروت ص 207). و رجوع به ابوبکر محمدبن ابراهیم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن یوسف . رجوع به ابن حلیمی محمدبن ابراهیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم بن یوسف ... رجوع به ابن حنبلی محمدبن ابراهیم بن یوسف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم حریری دمشقی ، ملقب به شمس الدین (658 تا 739 ه' . ق). او راست کتاب «تاریخ » که بسیار مفصل است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 842).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم سراج . رجوع به ابن بوش محمدبن ابراهیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم فزاری ، مکنی به ابوعبداللّه برادر اسحاقبن ابراهیم و یکی از علمای نجوم و احکام است و در سال 723 م . کتاب سند هند را از هندی به عربی ترجمه کرده و شاعری قلیل الشعر بوده است . (ابن البیطار ترجمه فرانسه ج 1 ص 281) (طبقات قاضی صاعد). و رجوع به معجم الادباء ج 6 ص 268 و ابراهیم بن حبیب فزاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم قرشی . رجوع به ابن حمصی محمدبن ابراهیم قرشی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم کلاباذی بخاری ، مکنی به ابوبکر از حافظان حدیث . او راست : بحرالفوائد معروف به معانی الاخبار و در آن 592 حدیث جمع آمده است . کلابادی در سال 380 ه' . ق. درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 840).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم کواکبی . رجوع به کواکبی محمدبن ابراهیم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابراهیم نحوی قاضی صدیقی . رجوع به عوامی ابوبکر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بخاری .رجوع به بخاری و ابوعبداللّه محمدبن اسماعیل بن ابراهیم و وفیات الاعیان ج 4 صص 188-191 ترجمه شماره 569 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالحسین ظهیرالدین همدانی ، مکنی به ابوشجاع . رجوع به ابوشجاع روذراوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالحکم بن مظفربن عبداللّه باهلی اندلسی ، مکنی به ابوالمجد و ملقب به افضل الدوله . پدرش ابوالحکم دمشقی از اطبای معروف بود. ابوالمجد نیز در طب و همچنین علوم عقلی مهارت داشت . طبیب مخصوص ملک عادل نورالدین محمودبن زنگی گردید و ملک عادل ریاست بیمارستان کبیر را که در دمشق ساخته بود بدو واگذار کرد و ابوالمجد علاوه بر معالجه در ایوان بیمارستان به تدریس طب اشتغال داشت و با اطبای آن زمان به مباحثه در مسائل طبی می پرداخت و کتابخانه ای معتبر فراهم آورده بود. وفات وی در دمشق پس از 650 ه' . ق. است . (یادداشت لغت نامه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالشکر ایوب بن شادی بن مروان الملقب به «الملک العادل » سیف الدین برادر السلطان صلاح الدین ، مکنی به ابوبکر. چون سلطان صلاح الدین در ماه صفر سال 579 ه' . ق. حلب را گرفت آن را به فرزند خود الملک الظاهر داد آنگاه از وی بگرفت و به ملک عادل واگذار کرد.الملک العادل جمعه بیست و دوم رمضان المعظم این سال آهنگ حلب کرد ولی به خاطر مصلحتی حلب و قلعه آن را به ملک ظاهر غازی پسر سلطان واگذاشت و شب شنبه بیست و چهارم ربیعالاول سال 582 ه' . ق. از آنجا بیرون شد و سلطان قلعه کرک را بدو داد. الملک العادل سیزده روز بپایان ربیعالاخر سال 596مانده بود که به قاهره درآمد و در مصر استقلال یافت .ابوالبرکات بن مستوفی در تاریخ اربل در ترجمه ضیاءالدین ابوالفتح نصراللّه معروف به ابن اثیر جزری گوید: به خط وی یافتم «خطبه ها از ملک العادل ابوبکربن ایوب در قاهره و مصر. روز جمعه 21 شوال سال 596». در جمعه یازدهم جمادی الاخر سال 598 به حلب برای وی خطبه خواندند و بلاد شامی و شرقی بگرفت آنگاه به سال 612 مالک یمن گشت و فرزندزاده خود ملک مسعود صلاح الدین ابوالمظفر یوسف معروف به اطسیس بن ملک الکامل را بدانجا روانه ساخت و فرزند او ملک الاوحد نجم الدین ایوب از سوی وی نیابت میافارقین و این نواحی داشت آنگاه بر شهر خلاط و بلاد ارمینیه دست یافت و کشور وی پهناور گشت و این به سال 604 بود. ولادت وی در محرم سال 540 و یا 538در دمشق بود و در هفتم جمادی الاخر به سال 615 در عالفین درگذشت آنگاه جنازه او را به دمشق بردند و روز دوم از وفات در قلعه مدفون گشت سپس به مدرسه خود اوکه بدو معروف است نقل گردید و در آنجا به خاک رفت وقبرش بر سر راه است و رهگذران آن را از پنجره ای که بدانجاست می بینند. (وفیات الاعیان ج 2 صص 158 - 160).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابوالخطاب . رجوع به ابوالخطاب محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالعباس احمدبن بختیار واسطی ، معروف به ابن مندائی واسطی (قاضی ...) (ربیع الاخر 517 - 560 ه' . ق) جماعتی از اعیان مانند حافظ ابوبکر خوارزمی و جز او علوم ادبیه از وی اخذ کرده اند و راوی لمحةالاعراب حریری از مطهربن سلام و او از حریری باشد. ابن مندائی به واسط درگذشته است . (وفیات الاعیان ص 454).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالعباس فضل بن احمد. رجوع به ابوالقاسم محمدبن ابوالعباس فضل بن احمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالقاسم . رجوع به شهرستانی ابوالفتح محمدبن ابوالقاسم عبدالکریم و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 213-275 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالقاسم خضربن محمدبن خضربن علی بن عبداللّه المعروف بابن تیمیة الحرانی . ملقب به فخرالدین الخطیب واعظ فقیه حنبلی ، مکنی به ابوعبداللّه (542-621 ه' . ق.) وی فاضلی بود در بلاد خویش به علم متفرد به بغداد آمد و بر ابوالفتح بن جنی فقه آموخت و در مذهب امام احمدبن حنبل مختصری بغایت نیکو تصنیف بکرد. او را دیوان خطبی است در نهایت جودت . و تفسیری بر قرآن کریم و نظمی نیکو دارد. رجوع به وفیات الاعیان ج 2 ص 98 شود .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالقاسم خوارزمی . رجوع به بقالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالقاسم عبیداللّه بن احمدبن اسماعیل بن عبدالعزیز معروف به المسیحی کاتب ملقب به امیرمختار عزالملک حرانی الاصل مصری المولد. (366 - 420 ه' . ق.) ملازم عبیدی حاکم مصر بود و نخستین بار در سال 398 حکومت بعضی از شهرهای مصر و ریاست دیوان را عهده دار گردید. تاریخ مفصلی درباره مصر دارد و از اوست التلویح و التصریح در معانی شعر و غیره ،کتاب الراح و الارتیاح ، کتاب الغرب و الشرق، کتاب الطعام والادام ، کتاب درک البغیة در بیان ادیان و عبادات ، قصص الانبیاء و احوالهم ، المفاتحة و المناکحة در انواع آمیزش ، الامثلة للدول المقبلة در نجوم و ریاضی ، جونة الماشطة در نوادر اخبار، الشجن والسکن در اخبار عشاق، السوال والجواب ، کتاب مختار الاغانی و معانیهاو غیره . (وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 377 - 380 ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوالمظفر المنصوربن محمدبن عبدالجبار مروزی سمعانی شافعی ، مکنی به ابوبکر. امام فاضل مناظر، محدث فقیه حافظ. مولدش به سال 466 ه' . ق. به مرو بود و او پدر سمعانی مشهور صاحب کتاب الانساب است . وی تصانیف چند داشت و دیوان شعری اما دیوان را پیش از مرگ بشست . به سال 510 ه' . قبه مرو درگذشت و جسد او را به گورستان مرو به خاک سپردند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوبکر. رجوع به ابومحمد حریری محمدبن ابوبکر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوبکر. رجوع به دمامینی بدرالدین محمدبن ابوبکر... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوبکر. رجوع به رازی محمدبن ابی بکر شمس الدین ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوبکر. رجوع به صابونی محمدبن ابوبکر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوبکر. رجوع به عطار فریدالدین ابوحامد محمدبن ابوبکر ابراهیم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوبکربن قحافه ، مکنی به ابوالقاسم و مادرش اسماء بنت عمیس خثعمیه [ که بعد از فوت ابوبکر با علی (ع ) ازدواج کرد ] . وی روز 25 ذوالقعده سال حجةالوداع (دهم هجری قمری ) در ذوالحلیفه میان راه مکه و مدینه متولد شد. پس از مرگ پدر، علی علیه السلام او را تربیت کرد. در جنگ جمل و صفین همراه علی (ع ) بود و در ماه رمضان سال 37 ه' . ق. از جانب وی حاکم مصر شد. در حکومت وی بر مصرمعاویةبن ابوسفیان سپاهی بفرماندهی عمروبن العاص به جنگ او فرستاد پس از مقابله و درگرفتن جنگ ناگزیر از فرار شد و به خرابه ای (خانه زنی ) پناه برد. او رااز آنجا بیرون کشیدند و در ماه صفر سال 38 ه' . ق. به قتل رساندند و جسد او را در پوست خری مرده گذاردند و سوزانیدند. قاتل وی معاویةبن خدیج سکرین است . درچگونگی قتل وی خلاف است زیرا علاوه بر آنچه گفته شد روایت دیگری است که وی را عمرو العاص با شکنجه بقتل رسانید. محمدبن ابی بکر از اصحاب علی (ع ) و مردی پارساو عالم بود. پس از قتل محمد، عایشه عهده دار تربیت ابوالقاسم فرزند او شد و او نیز مردی باتقوی و درست کار بود. (از اسدالغابة ج 4 ص 324 و الاصابه ج 6 ص 151).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوبکر کسائی . رجوع به کسائی محمدبن ... مقری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوبکر یعمری . رجوع به ابن سیدالناس ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوجعفر. رجوع به مهدی محمدبن ابوجعفر منصور سومین خلیفه عباسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوجعفر... منذری هروی ، مکنی به ابوالفضل متوفی به سال 329 ه' . ق. از مردم هرات بود و در لغت عرب تبحر داشت . او راست : نظم الجمان ، الفاحر، الشامل که همه در علوم عربیه است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 877).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوسعیدبن احمدبن شرف جذامی قیروانی ، مکنی به ابوعبداللّه نویسنده مترسل شاعر و ادیب به سال 390 ه' .ق. در قیروان متولد گردید و در سلک ملازمان المعزبن بادیس امیر افریقا درآمد. چون اعراب صعید بر تونس مستولی شدند (سال 449 ه' . ق.) المعزبن بادیس به اتفاقابن شرف قیروانی به مهدیه رفتند و ابن شرف از آنجا به صقلیه و سپس به اندلس رفت و در اشبیلیه به سال 460 ه' . ق. درگذشت . او راست : ابکار الافکار و اعلام الکلام که در مجله مقتبس به نام رسائل الانتقاد به چاپ رسیده است . رجوع به ابن شرف و اعلام زرکلی ج 3 ص 900 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوطاهر طبسی مروزی ، ملقب به قطب الزمان فیلسوف . وی از شاگردان ابوالعباس لوکری و پدرش از حکام قرای مرو و مادرش خوارزمی بود. در قسمتهای مختلف حکمت به کمال رسید از سخنان اوست : مردم به زندان دنیا دربندند و یکی پس از دیگری بدون تعیین از آن بیرون میروند و چون یکی بیرون رفت معلوم نیست که پس از وی نوبت کیست . پس این غفلت و نادانی است که به عمارت چنین زندانی بپردازیم . (از تتمه صوان الحکمه چ لاهور ص 122).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابوعثمان موسی بن عثمان بن موسی بن عثمان بن حازم حازمی همدانی ، ملقب به زین الدین و مکنی به ابوبکر (548 یا 549 - 584 ه' . ق) حافظ و زاهد بود. در همدان حدیث شنید سپس به بغداد و شام و موصل و شیراز و اصفهان و بسیاری از شهرهای آذربایجان مسافرت کرد. تالیفات بسیاری در حدیث از او بجا مانده است از جمله : الناسخ والمنسوخ و الفیصل در رجال والعجالة در نسب و کتاب مااتفق لفظه و افترق مسماه در نامهای جغرافیایی و سلسلة الذهب در احادیث مروی ازامام شافعی از طریق احمدبن حنبل و شروط الائمة و غیره ... در بغداد توطن گزید و آخرالامر در عنفوان جوانی درگذشت و در مقبره شونیزیه بغداد مقابل قبر جنید دفن گردید. (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 294-295).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابومروان عبدالملک بن ابوالعلا. رجوع به ابن زهر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابونصر... رجوع به ابونصربن محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی الازهر ابوبکر محمدبن احمد. رجوع به ابن الازهر... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی الجواری . رجوع به احمدبن ابی الجواری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی السعود. رجوع به ابن ظهیره معکی محمدبن ابی السعود شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی الصقرابوالحسن محمدبن علی بن الحسن ... رجوع به ابن ابی الصقر... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 450-452 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی الغمر. رجوع به خلیع رقی محمدبن ابی الغمر... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابی اساره . رجوع به رواسی ابوجعفر محمدبن ابی ساره شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن ابی حذیفه ... رجوع به ابی حذیفه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی داود. رجوع به بناکتی محمدبن ابی داود سلیمان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی ذئب ... رجوع به ابن ابی ذئب ابوالحرث محمدبن ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 186 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی سعد. رجوع به ابونمی محمدبن ابی سعید... و اعلام زرکلی ج 3 ص 870 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی طالب . رجوع به شیخ الربوة محمدبن ابی طالب انصاری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی طیفور. رجوع به ابن ابی طیفور شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی لیلی . رجوع به ابن ابی لیلی . محمدبن عبدالرحمن و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 179-181 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی محمد قاسم بن بشاربن حسن . رجوع به ابن انباری ابوبکر... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ابی محمد یحیی بن المبارک یزیدی . اشهر افراد خاندان یزیدی است و جد او عبداللّه یزیدی از علمای لغت و عربیت بود و محمد در خدمت مامون و نیز معتصم بود و هنگامی که معتصم به مبیضه مصر رفت محمدبا او بود و بدانجا وفات یافت . وی را دوازده پسر بود احمد، عبداللّه (عبداللّه بیشتر به عبدوس مشهور است )، عباس و این سه تن اوصیای پدر خویش بودند و جعفر و علی و حسن و فضل و حسین و عیسی و سلیمان و عبیداللّه و یوسف . (از الفهرست ابن الندیم ). و رجوع به یزیدیین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن احمد کنانی . رجوع به ابن جبیر ابوالحسن محمدبن احمد کنانی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 850 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ابن رشد ابوالولید محمدبن احمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ابن طباطبا ابوالحسن محمدبن احمدبن محمدبن ... طباطبا شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ابوالغرانیق محمدبن احمد.. و الاعلام زرکلی ج 3 ص 845 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ابوبشردولابی محمدبن احمدبن حماد وراق رازی ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 352-353 ترجمه شماره 646 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ابوزیان محمدبن احمد ملقب به ابوالعباس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ابوزید محمدبن احمد... مروزی قاسانی و وفیات الاعیان ج 4 صص 208-209 ترجمه شماره 581 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ابوعبداللّه قرشی محمدبن احمدبن ابراهیم و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 305-306 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ابومنصور ازهری و نیز ازهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد...رجوع به ابیوردی محمدبن احمد ابیوردی و ابوالمظفر ابیوردی محمدبن احمد... و ابوالمظفر محمدبن احمد... ابیوردی و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 444 - 449 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به الظاهر (به امراللّه ) محمدبن احمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ترمذی محمدبن احمدبن نصر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد. رجوع به توفیق محمدبن احمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد...رجوع به جلال الدین محلی محمدبن احمدبن محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به جوهری محمدبن احمدبن حسن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به دقیقی محمدبن احمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ذهبی محمدبن احمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد. رجوع به ذهلی محمدبن احمدبن ذهلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ... رجوع به رملی محمدبن احمدبن حمزه و الاعلام زرکلی ج 3 ص 858 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد. رجوع به سرخسی محمدبن احمدبن سهل ... شود...
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به شربینی شمس الدین محمدبن احمد و الاعلام زرکلی ج 3 ص 857 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به شوبری محمدبن احمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد. رجوع به عبادی محمدبن احمدبن هروی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به عسال محمدبن احمدبن ابراهیم اصفهانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به علیش محمدبن احمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به قاهرباللّه محمدبن احمد معتضد عباسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به نسوی محمدبن احمدبن علی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به وشاء محمدبن احمد... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 845 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدالتمیمی . از علمای طبیعی و طب . او راست : کتاب المرشد. ابن البیطار از او روایت کند ازجمله در شرح کلمه سقنقور. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ابراهیم بن سلیمان جعفی کوفی .، مکنی به ابوالفضل و معروف به ابوالفضل صابونی فقیه شیعی ساکن مصر. متوفی در نیمه اول قرن چهارم هجری . او راست : کتاب فاخر. (از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به روضات الجنات (ص 555) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ابراهیم بن قریش ، مکنی به ابوعبداللّه . رجوع به ابوعبداللّه قرشی محمدبن احمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ابراهیم بن ماسک ارجانی . رجوع به ارجانی محمد ابوعبداللّه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ابراهیم بن یوسف بن احمدالکاتب . رجوع به ابوالحسن محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ابوبشر مروزی خرقی ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوبکر. او راست : تبصره در هیئت . وفات او در مرو به سال 533 بوده است . (از یادداشت مرحوم دهخدا) (تتمه صوان الحکمة ص 211).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن جعفر، مکنی به ابونصر... رجوع به ابونصر محمدبن ابوجعفربن اسحاق هروی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ازهری هروی ، مکنی به ابومنصور (282-370 ه' .ق). از دانشمندان بزرگ لغت و ادب عرب و فقیه بود. مولدش هرات است هم بدانجا درگذشت . برای کسب لغت مدتی میان قبائل عرب رفت و کتاب التهذیب در لغت از اوست وقسمتی از آن در مجله جهان شرق (در اروپا) چاپ شد ونیز غریب الالفاظ التی استعملها الفقهاء از اوست و تفسیری هم در قرآن دارد. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 846).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن الحسین بن الاصبغ. رجوع به ابن الحرون شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن اللیث از محققین در علم عدد و هندسه و حرکات کواکب و ارصاد در قرن پنجم که بصیر در فقه و لغت و قضا بود و سمت قضاء شربون اندلس را داشته و در سال 450 ه' . ق. وفات کرده است . (از گاهنامه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ایوب بن الصلب بن شنبوذ المقری البغدادی . رجوع به شنبوذ شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ثوابه . رجوع به ابوعبداللّه محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن جنید. رجوع به ابن جنید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن حسین بن عمرشاشی الاصل فارقی مولد معروف به مستظهری و ملقب به فخرالاسلام و مکنی به ابوبکر فقیه شافعی . در بغداد ملازمت شیخ ابواسحاق شیرازی را داشت و کتاب الشامل را بر مولف آن ابن الصباغ خواند و به اتفاق شیخ ابواسحاق به نیشابور آمد و پس از مراجعت به بغداد در فقه جانشین ابواسحاق گردید و ریاست مذهب شافعی به وی منتهی گشت . او راست : حلیةالعلماء در فقه و آراء خلافی فقها و المستظهری در فقه و آن به نام المستظهر باللّه است . از سال 504 تا سال 507 که تاریخ درگذشت اوست در مدرسه نظامیه به تدریس اشتغال داشت . تولد وی در سال 429 ه' . ق. در میافارقین بوده است . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 219-221 ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن حمزةبن جیا، مکنی به ابوالفرج و ملقب به شرف الکتاب . نحوی و لغت دان و شاعر و شاگرد ابن الشجری و ابن الخشاب و از مردم مطیرآباد و مصاحب ابن هبیره وزیر بود. رسائلی دارد در پاسخ رسائل حریری . در هشتادسالگی به سال 579 ه' . ق. درگذشت . (از معجم الادباء ج 17 ص 287).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن داود قمی . رجوع به ابن داود ابوالحسن محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن رشد... رجوع به ابن رشد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن سلیمان نوقانی ، مکنی به ابوعمر از ادبای سجستان است که مدتی در خراسان و ماوراءالنهر بسر برده و به سال 382 ه' . ق. درگذشته است . او راست : آداب المسافرین ،العتاب والاعتاب ، فضل الریاحین و اخبارالعشاق. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 847). و رجوع به ابوعمر نوقانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن سمعون . رجوع به ابن سمعون محمدبن احمدبن اسماعیل و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 304-305 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد... رجوع به ابن شاهویه ابوبکر محمدبن احمد... و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 211 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن ... طباطبا. رجوع به ابن طباطبا ابوالحسن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبدالحمید کاتب . رجوع به ابن عبدالحمید کاتب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبدالعزیز اموی قرطبی اندلسی ، معروف به عتبی . فقیه متوفی در 254 ه' . ق. او راست : العتبیة در فقه مالکی و المستخرجة بر موطاء. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 844).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبدالعزیزبن مازه ملقب به امام برهان الدین و معروف به صدرجهان . وی حکومت بخارا داشت و به خطائیان باج می گذارد. در سال 603 ه' . ق. از راه حج به بغداد رفت و در وقت ورود به بغداد احترامی شایان به اونمودند ولی چون در راه با حجاج خوشرفتاری ننمود در وقت مراجعت در بغداد چندان بدو وقعی نگذاردند. در سنه 613 تا 614 ه' . ق. که سلطان علاءالدین محمدخوارزمشاه به قصد عراق و محاربه با خلیفه الناصر لدین اللّه عزم کرده بود به رعایت حزم قبل از حرکت به عراق صدر جهان با برادر و دو پسرش (افتخار جهان ، ملوک الاسلام و عزیز الاسلام ) را از بخارا به خوارزم انتقال داد از خوف اینکه مبادا در غیاب او اسباب فتنه و فساد شوند، و ایشان همچنان در خوارزم بودند تا بوقت آنکه ترکان خاتون مادر خوارزمشاه از خوف لشکر مغول مصمم گردید که ازخوارزم بگریزد (616 ه' . ق.). قبل از حرکت از خوارزم از برای فراغت خاطر و اطمینان بال ، صدرجهان و برادر و دو پسرش را با سایر ملوک اطراف که در دربار خوارزمشاه بودند تماماً بکشت . (سیره جلال الدین منکبرنی ص 23، 24، 39 و تعلیقات مرحوم قزوینی بر لباب الالباب ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد (مجدالدین ...) وزیر (در خراسان ) ممدوح نزاری قهستانی است در دستورنامه (چ روسیه ص 72). (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبداللّه ... رجوع به ابن سیدالناس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبداللّه بن احمدبن ولید، مکنی به ابوعلی و ابن الولید از متکلمین و روسای فرقه معتزله و از مردم بغداد بوده است . وی از بیم اهانت مردم عامه بغداد مدت پنجاه سال خانه نشین بود و در سال 478 ه' . ق. درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 848).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبداللّه هاشمی ، معروف به ابوالعبر هاشمی شاعر، ادیب حافظ حدیث و از مردم بغداد است . جحظه در حق وی گوید: کسی را در حافظه هرگز مانند او ندیده ام . در سال 250 ه' . ق درگذشت . او راست : المنادمة و اخلاق الخلفاءو الامراء و جامعالحماقات و ماوی الرقاعات . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 844). و رجوع به ابوالعبر هاشمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن عبیداللّه بصری معروف به مفجع، شاعر، ادیب . میان وی و ابن درید مهاجاتی بود. در سال 320 ه' . درگذشته است . او راست الترجمان در شعر و اغراض آن ، المنقذ که بر شیوه ملاحن ابن درید نوشته شده و عرائس المجالس اشعار خوارزمی و شعر زیدالخیل طائی . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 845).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن علی مکی حسنی ، ملقب به تقی الدین و مکنی به ابوعبداللّه و معروف به تقی فاسی از مردم فاس مغرب (تاریخ ولادت 765 ه' . ق. در مکه و تاریخ فوت 832 ه' . ق.). مورخ ، حافظ حدیث ، قاضی مالکی در مکه . او راست : شفاءالغرام باخبار البلدالحرام در تراجم شخصیتهای مدینه ، المقنع من اخبارالملوک و الخلفاء، العقدالثمین فی تاریخ البلد الامین در چهار جلد، ذیل کتاب النبلاء ذهبی در دو جلد، تکمیل الاعلام ذهبی ، ارشاد الناسک الی معرفة المناسک ، مختصر حیات الحیوان دمیری . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 855).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن جعفر کنانی ، مکنی به ابوبکر. معروف به ابن حداد فقیه شافعی مصری . رجوع به ابن الحداد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدبن عبداللّه بن عباد عبادی هروی . فقیه شافعی ، مکنی به ابوعاصم . (375 - 458ه' . ق). او فقه را در هرات بر قاضی ابومنصور ازدی و در نیشابور بر قاضی ابوعمر بسطامی بیاموخت و امامی متفنن و دقیقالنظر گشت و بسیاری از مشایخ را بدید. از تالیفات اوست : ادب القضاء و المبسوط و الهادی الی مذهب العلماء و کتاب الرد علی السمعانی و نیز کتاب لطیفی دارد در طبقات فقها. (وفیات الاعیان ج 2 ص 36).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمدچغانی از آل محتاج ، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به فخرالدوله . از امرای چغانی ممدوح فرخی و منجیک است . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به آل محتاج شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن محمد... ملقب به ابوبکربن الحداد فقیه ... رجوع به ابن الحداد ابوبکر محمدبن احمدبن محمد... شافعی مصری و وفیات الاعیان ج 4 صص 167 - 198 ترجمه شماره 573) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن هشام بن ابراهیم لخمی اندلسی سبتی . رجوع به ابن هشام محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمدبن یحیی بن عمران اشعری . رجوع به اشعری محمد... و ابن عمران شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد جیانی ، مکنی به ابوالحسن متوفی به سال 540 ه' .ق. او راست : شرح غریب صحیح بخاری . (از کشف الظنون ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد خضری مروزی . فقیه شافعی . امام مرو و مقدم فقهاء شافعیه بود. صحبت ابوبکر فارسی دریافت و از اعیان تلامذه ابوبکر قفال شاشی است و به سال 380 ه' . ق. درگذشته است . رجوع به وفیات الاعیان ج 2 ص 37 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد صابونی ... رجوع به ابن صابونی محمدبن احمد و الاعلام زرکلی ج 3 ص 850 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد (یا ابن محمد) غسانی دمشقی ، مکنی به ابوالفرج ملقب به واواء متوفی در 385 ه' . ق. شاعر شیرین بیان . در آغاز جارچی دارالبطیخ دمشق بود، دیوان شعری دارد که چاپ هم شده است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 84).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد فدوحی ، مکنی به ابونصر اوابی . رجوع به ابونصر اوابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد معمری ، مکنی به ابوالعباس از بزرگان علم نحو و از شاگردان زجاج است . بیشتر در بصره اقامت داشت و در همانجا درگذشت (حدود 350 ه' . ق). (از معجم الادباء ج 17 ص 174).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد معموری بیهقی (متوفی در 485 ه' . ق.) ادیب و فیلسوف و از یاران خیام در اصلاح تقویم جلالی است . مدتی در اصفهان مصاحب تاج الملک وزیر بود، او راست : کتابی در صرف و نحو ودر مخروطات و هندسه و غیره . (از معجم الادباء ج 18 ص 225) (التفهیم حاشیه ص 24) (الاعلام زرکلی ج 3 ص 849).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد مقتفی بن مستظهربن مقتدی خلیفه مقتدر عباسی . (489 - 555 ه' . ق.) مدت خلافت وی بیست و چهار سال و سه ماه بود و در بغداد درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 849).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن احمد مقدسی شاشی (چاچی )، مکنی به ابوبکر مولد اوچاچ و منشاء وی میافارقین معروف به المستظهر و ملقب به فخرالاسلام . فقیه شافعی بود و زعامت شافعیه بدو منتهی شد. متولی درس نظامیه بغداد نیز بود به جای استاد خود ابواسحاق شیرازی و این مسند را از پیش ابونصربن صباغ و ابوسعد المتولی و ابوحامد حجة الاسلام غزالی داشتند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ادریس ... رجوع به ابن ادریس محمدبن احمد ادریس عجلی حلی معروف به ابن ادریس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ادریس ... رجوع به رازی محمدبن ادریس حافظ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ادریس ... رجوع به شافعی محمدبن ادریس ... امام شافعیان و ابن ادریس امام شافعی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ادریس بن علی بن حمود از ملوک دولت حمودیة در اندلس . وی به سال 438 ه' . ق. به حکومت رسید و در سال 450 ه' . ق. در مالقه درگذشت . مردی ظالم و سختگیر بود. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 861).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسحاق... رجوع به ابوالعنبس محمدبن اسحاق و الاعلام زرکلی ج 3 ص 862 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسحاق. رجوع به صدرالدین قونیوی محمدبن اسحاق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسحاقبن ابن ابراهیم بن مهران ثقفی ، معروف به سراج ثقفی نیشابوری ، مکنی به ابوالعباس (216 - 313 ه' . ق.) حافظ حدیث و از علمای بزرگ خراسان است . از اوست : المسند در چهارده جلد و کتاب تاریخ . نسبت سراج به صنعت سراجی است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 864).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسحاقبن خزیمه سلمی نیشابوری ، مکنی به ابوبکر (223 - 311 ه' . ق.) امام زمان خود در نیشابور و مردی فقیه و مجتهد و عالم به حدیث بود. سبکی او را به امام الائمه ملقب نموده است . وی بیش از یکصدوچهل اثر داشته است و به مصر و عراق و شام و جزیره سفر نموده است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 862).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسحاقبن محمدبن یحیی بن منده ، مکنی به ابوعبداللّه عبدی اصفهانی از بزرگان حفاظ حدیث است و در سال 395 ه' . ق. درگذشته است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 863 و رجوع به ابن منده و بنومنده شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسحاقبن یسار، مکنی به ابوعبداللّه یا ابوبکر. اول کسی است که در اسلام در مغازی و تواریخ تصنیف ساخت و او از جمله تابعین بود و صدوق و امین و گویند که جد او یسار مولای مصطفی علیه السلام بود و بعضی گویند مولای قیس بن مخرمةبن المطلب بن عبدمناف بود و او را قرشی از آن گفتندی که از موالی قریش بود. رجوع به ابن اسحاق محمدبن اسحاقبن یسار و وفیات الاعیان ج 4 ص 276 و 277 و معجم الادباء ج 6 ص 399 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسحاق فاکهی . رجوع به فاکهی محمدبن اسحاق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسدالدین شیرکوه بن شادی بن ایوب ایوبی حکمران حمص (574 - 581 ه' . ق.) (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسعد... رجوع به ابومنصور حفده و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 238 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسعد... رجوع به دوانی محمدبن اسعد صدیقی دوانی و رجوع به جلال الدین دوانی محمدبن اسعد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسعد... رجوع به عمرانی محمدبن اسعدبن محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسعد، معروف به ابن حکیم حنفی ، مکنی به ابوالمظفر متوفی به سال 567 ه' . ق. او راست : نظم مختصر قدوری و شرح شهاب الاخبار.وی یکی از شراح مقامات حریری است . (از کشف الظنون ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسعد یمانی تستری ، ملقب به بدرالدین . او راست : محاکمات بر اشارات و حل عقد مطالعالافوار. (فوت 707 ه' . ق.) (از کشف الظنون ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسلم بن سالم بن یزید، مکنی به ابوالحسن کندی طوسی . از حفاظ حدیث است و ذهبی او را به شیخ المشرق ملقب نموده است .او راست مسند در حدیث . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 864).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسماعیل . رجوع به ابوالقاسم محمدبن اسماعیل بن عباد معروف به محمد اول شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسماعیل . رجوع به ترمذی محمدبن اسماعیل بن یوسف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اسماعیل بن جعفر الصادق هفتمین امام به اعتقاد اسمعیلیه .(از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اسماعیلیه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اشرف سمرقندی حسینی ، ملقب به شمس الدین از علمای نجوم و ریاضی است که در حدود سال 600 ه' . ق. وفات یافته است . از اوست : کتاب اشکال التاسیس در هندسه که 35 شکل از اشکال رادر آن آورده . این کتاب را قاضی زاده رومی در سال 810 ه' . ق. در سمرقند شرح نموده است و دیگر شرح تحریرمجسطی است . کتب دیگر نیز داشته است . (از گاهنامه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اعرابی . رجوع به ابن اعرابی ابوعبداللّه محمدبن زیاد و الاعلام زرکلی ج 3 ص 896 و وفیات الاعیان ج 4 ص 306 و 309 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن اغلب بن ابراهیم بن اغلب ، مکنی به ابوالعباس . از ملوک دولت اغلبیه در تونس بوده است . وی پس از مرگ پدر در سال 226 ه' . ق. زمام امور را به دست گرفت و تدریجاً تمام افریقیه تحت تصرف او درآمد. مردی باتدبیر و سیاستمدار بود در سال 242 ه' . ق. در تونس وفات یافت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 865).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن البشاری ، معروف به مقدسی ، مکنی به ابوعبداللّه . مولدش بیت المقدس واز علمای بزرگ جغرافیا در قرن چهارم هجری است که دراکثر ممالک اسلام و هند تا اندلس شرقاً و غرباً به سیاحت پرداخته است . بیشتر نوشته های مقدسی بر اساس مشاهدات خود اوست . مقدسی عادات و اخلاق و اقوام ملل مختلفه و روحیات آنان را بطوری که خود در مسافرتها یافته است ضبط کرده و در سال 375 ه' . ق. کتابی به نام «احسن التقاسیم فی معرفةالاقالیم » تالیف کرده که کاملترین کتب جغرافی در قرن چهارم بشمار می رود. کتاب مقدسی به اهتمام دخویه مستشرق هلندی متوفی 1909 دوبار به طبع رسیده است (سال 1877 و سال 1906 م .) و هر یک شروح و مستدرکاتی دارد. اصل کتاب مقدسی دارای نقشه های الوان برای نمایش است اما آنچه طبع شده بدون نقشه می باشد. وفات او در سال 375 ه' . ق. اتفاق افتاده است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن البلخی ... رجوع به ابن البلخی خراسانی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 904 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن البلدی ... رجوع به ابن البلدی محمدبن ابوالفتح بن ابومنصور شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن الجهم البرمکی ، وی از جمله مترجمین معروف از فارسی به عربی بوده است از قبیل ابن المقفع و سایرکسانی که اسامی ایشان در کتاب الفهرست و تاریخ حمزه اصفهان و غیره مسطور است . و نیز از جمله علمای نجوم و منطق بوده و شرح حال مختصری از وی در تاریخ الحکماء قفطی ص (284) مذکور است و به علاوه مآخذ مذکوره ذکری از او استطراداً در مواضع ذیل آمده است : تاریخ طبری ج 3 ص 1162، اغانی ج 13 ص 16 و 17 و 131، کتاب الفهرست ص 275 و 277، ابن ابی اصیبعة ج 1 ص 212، نجوم الزاهره چ مصر ج 3 ص 243. (یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 57).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن الخطیب ... رجوع به ابن الخطیب لسان الدین ابوعبداللّه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن الخل ... رجوع به ابن الخل ابوالحسن محمدبن مبارک ... و ابوالحسن محمدبن مبارک ... و وفیات الاعیان ج 4 صص 227 - 228 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن السائب ... رجوع به کلبی محمدبن السائب ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن السری بن سهل نحوی ، معروف به ابن السراج . رجوع به ابوبکربن سراج شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن الطیب بن محمدبن جعفربن قاسم ، معروف به باقلانی . رجوع به ابن باقلانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن القیسرانی ... رجوع به ابن القیسرانی اشرف الدین (یا شرف الدین ) ابوعبداللّه محمدبن صغیر و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 278 - 288 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن المعلم ... رجوع به ابن المعلم محمدبن محمدبن نعمان ... و نیز رجوع به شیخ مفید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن الندیم ... رجوع به ابن الندیم ابوالفرج محمدبن اسحاقبن یعقوب الندیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن انباری ... رجوع به ابن انباری ابوبکر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ایاس ... رجوع به ابن ایاس ، ابوالبرکات محمدبن احمد... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 857 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ایوب ... رجوع به سیف الدین ابوبکر عادل و وفیات الاعیان ج 5 صص 74 - 79 ترجمه شماره 693) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ایوب الحاسب الطبری ، مکنی به ابوجعفر و ملقب به شمس الدین صاحب کتاب های معروف شمارنامه و مفتاح المعاملات و العمل و الالقاب و شش فصل در اسطرلاب و زیج مفرد و رساله استخراج در شناختن عمر و بقای آن والمونس فی نزهة اهل المجلس و غیره . وی از ریاضی دانان و اخترشناسان بنام است که آثارش همه به زبان فارسی است و ظاهراً از مردم قرن پنجم هجری است هر چند که در انتساب آثار وی به قرنهای چهارم تا هفتم نیز سخن گفته اند. رجوع به مقدمه مفتاح المعاملات و مقدمه شمارنامه چاپ بنیاد فرهنگ ایران شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن باجه ... رجوع به ابن باجه ابوبکر محمدبن باجه ... و ابن صائغ و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 463 - 465 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن بحر اصفهانی ، مکنی به ابومسلم (254 تا 322 ه' . ق.) از مردم اصفهان ،دانشمند معتزلی ، و مفسر و شاعر است . از طرف مقتدر عباسی والی اصفهان و فارس گردید و در سال 321 ه' . ق.از منصب معزول شد. او راست : جامعالتاویل در تفسیر در چهارده مجلد و مجموعه رسائل . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 868). و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 56 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن بختیار. رجوع به ابوعبداللّه محمدبن بختیار... و نیز رجوع به ابله بغدادی ابوعبداللّه محمدبن بختیار... و وفیات الاعیان چ تهران ج 2 ص 121 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن برکات بن محمدبن حسن بن عجلان . رجوع به ابونمی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 870 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن برهان ... رجوع به ملک محمدبن برهان غوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن بزرگ امید ملقب به علی ذکره السلام ، سومین از ملوک اسماعیلیه الموت . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تاریخ گزیده صص 521 - 522 و تاریخ عمومی عباس اقبال آشتیانی و جامعالتواریخ (بخش اسماعیلیه ) چ دبیرسیاقی صص 67 - 79 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن بشر. رجوع به سوسنجردی ابوالحسن محمد و نیز رجوع به شرح احوال رودکی ص 311 وتاریخ سیستان ص 252 ذکر اخبار اصفهان ج 2 ص 280 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن بقیة... رجوع به ابن بقیه نصیرالدوله ابوطاهر... و ابوطاهر محمدبن بقیه و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 5 صص 118 - 124 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن بهرام بن مطیار اصفهانی یکی از نقله و مترجمین کتب از فارسی به عربی است . (الفهرست ابن الندیم ) (لکلرک ج 1 ص 281).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن بیع... رجوع به ابن بیع و ابوعبداللّه محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 280 و 281 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن تومرت ... رجوع به ابن تومرت ابوعبداللّه محمدبن عبداللّه ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 5 صص 45 - 55 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن تیمیة... تقی الدین ابوالعباس احمدبن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن عبداللّه بن محمدبن تیمیه . (661 - 728 ه' . ق.). رجوع به ابن تیمیه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ثابت خجندی ، مکنی به ابوبکر در مرو اقامت داشت و نظام الملک به مجلس وعظ او رفت و سخنش وی را خوش آمد، او را به اصفهان آورد و تدریس مدرسه ای که در اصفهان بنا کرده بود به وی تفویض نمود. ابوبکر مذکور را در اصفهان جاه و مکنتی عظیم دست داد و نظام الملک همواره به زیارت او رفتی . (از تعلیقات قزوینی بر لباب الالباب منقول در چ نفیسی ص 614).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن جابر... رجوع به ابوعبداللّه محمدبن جابر... تبانی و نیز رجوع به تبانی ابوعبداللّه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن جراح ... رجوع به ابن جراح شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن جریربن یزیدبن خالد طبری آملی . علامه وقت و امام عصر و فقیه زمان خویش . متولد آمل . (224 ه' . ق.فوت 310 ه' . ق. به سن 87سالگی ). از محمدبن حمید رازی ، ابوجریج و ابوکریب ، هنادبن السری ، عبادبن یعقوب ،عبیداللّه بن موسی ، عمران بن موسی القزاز و بشربن معاذ العقدی اخذ حدیث کرده است و فقه را نزد داود خوانده و فقه شافعی را از ربیعبن سلیمان به مصر و از حسن بن محمد زعفرانی به بغداد فراگرفته و فقه مالک را از یونس بن عبدالاعلی و بنی عبدالحکم محمد و عبدالرحمن و سعد وابن اخی وهب تعلیم یافته و فقه اهل عراق را از ابومقاتل در ری آموخته است . طبری در همه علوم متفنن بوداز قبیل علم قرآن و نحو و شعر و لغت و فقه . در فقه خود صاحب مذهبی خاص بود و پیروانی چون علی بن عبدالعزیزبن محمد دولابی و ابوبکر محمدبن احمدبن محمدبن ابی الثلج کاتب ، ابوالحسن احمدبن یحیی بن علی بن یحیی منجم متکلم و ابوالحسن دقیقی حلوانی طبری و ابوالحسین بن یونس و ابوبکربن کامل داشت . او راست : کتاب اللطیف ، کتاب البسیط، الشروط الکبیر، المحاضر والسجلات ، الوصایا، ادب القاضی ، کتاب الصلاة، کتاب الطهاره و کتاب اللطیف در فقه و نیز کتاب القراآت ، کتاب المسترشد، کتاب تهذیب الاثار و کتاب اختلاف الفقهاء و کتاب تفسیر او رابعضی چون ابوبکربن اخشید و غیر او مختصر کرده اند و هم کتاب تاریخ او را محمدبن سلیمان هاشمی و ابوالحسین شمشاطی و سلیل بن احمد به حذف اسانید و اختصار آن پرداخته اند. کتاب تاریخ او به نام «تاریخ الامم و الملوک » یا «اخبارالرسل و الملوک » مهمترین و مشهورترین مجموعه مفصل قدیم تاریخ عمومی اسلام است به زبان عربی . قدمت تالیف ، و مزایای آگاهیهای علمی و اجتماعی مولف ، آن را یکی از معتبرترین مراجع تاریخ اسلام تا عصر تالیف قرار داده است . در تالیف این کتاب جامع غرض عمده طبری در واقع آن بوده است که جمیع اطلاعات مهم مسلمین را درباب تاریخ جمع و ضبط کند و چون غالباًدر صحت یا سقم مآخذ روایات تعمقی نکرده و همواره عین روایات را نقل کرده است . کتاب مهم و عظیم او با وجود جامعیت و وسعت از حیث ارزش و اعتبار محتویات و مندرجات همه جا مورد قبول نیست و به هر حال آن روح نقادی و آن دقت نظری که لازمه چنین کاری است همه جا در کتاب او رعایت نشده است و مخصوصاً هر چه حوادث و وقایع به عصر حیات مولف نزدیک تر شده است از آن جامعیت و تفصیلی هم که در اجزاء پیشین کتاب هست تدریجاً کاسته شده است و این نقص که مخصوصاً در وقایع و حوادث راجع به عصر حیات مولف بیشتر مشهود و بارز است ظاهراً چنانکه بروکلمان در رساله خویش ذکر کرده است علتش کبر سن و وصول او به دوره پیری بوده است در هنگام تالیف آن قسمت از کتاب . اما واقع این است که تاریخ طبری ماخذ عمده کار تمام کسانی شده است که بعداز او به تالیف تاریخ اهتمام کرده اند زیرا بعد از او همه کسانی که به تالیف کتاب در تاریخ اسلام پرداخته اند یا روایات او را اخذ و اقتباس نموده اند و یا از جائی که او قلم فروداشته است سخن آغاز کرده اند. متن عربی کتاب طبری بوسیله دخویه و عده ای از محققان دیگردر لیدن چاپ شده چنانکه در مصر نیز مکرر طبع شده است . قسمت راجع به عهد ساسانیان آن نیز جداگانه بوسیله نولدکه به آلمانی ترجمه شده و با تعلیقات و حواشی مهم و مفید انتشار یافته است . تاریخ بلعمی فارسی ترجمه خلاصه مانندی است که ابوعلی محمدبن محمد بلعمی وزیر منصوربن نوح سامانی (366 - 350 ه' . ق.) از این کتاب پرداخته است . و از روایات مختلف آن غالباً یکی را برگزیده و نیز اسناد را از آن حذف کرده است . بطوری که این ترجمه اصل کتاب را که بسبب تفصیل آن زیاده تنگیاب می بود مدتها در نزد فارسی زبانان ، به دست فراموشی افکند. ترجمه بلعمی به ترکی و عربی نقل شده و بعدها دوبو و سپس زوتنبرگ نیز آن را به زبان فرانسوی ترجمه کردند. در هر حال تاریخ مرجع عمده تاریخ ایران تا اول قرن چهارم هجری بشمار است . (از یادداشت مرحوم دهخدا) (دائرةالمعارف فارسی ). تمام تاریخ طبری را اخیراً آقای پاینده به فارسی برگردانده است و در سلسله انتشارات بنیاد فرهنگ در ایران به چاپ رسیده . قسمتی از متن ترجمه بلعمی هم به تصحیح مرحوم بهار و گنابادی طبع شده است . و نیز رجوع به طبری ابوجعفر محمدبن جریر... و معجم الادباء چ مصر ج 18 صص 40 - 94 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن جعفر. رجوع به ابوعبداللّه محمدبن جعفر... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 878 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن جعفر (المتوکل علی اللّه ) ابن معتصم ، مکنی به ابوجعفر و ملقب به المنتصر باللّه عباسی متولد سامراء (223 ه' . ق.). با او در سال 247 ه' . ق. پس از مرگ پدرش بیعت کردند. مدت خلافت او شش ماه و چند روز بود. و به سال 248 ه' . ق. در سامراء درگذشت . (ازالاعلام زرکلی ج 3 ص 877). رجوع به منتصر عباسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن جعفربن معتصم ملقب به المعتز باللّه عباسی برادر المنتصر باللّه ، خلیفه عباسی متولد در سامراء به سال 232 ه' . ق. وی در سال 235 ه' . ق. ولایتعهد گردید و پدرش اقطاع خراسان ، طبرستان ، ری ، ارمینیه ، آذربایجان و فارس را به وی واگذار نمود و سکه به نام او زدند. در سال 248 ه' . ق. که المستعین باللّه عباسی روی کار آمد المعتز باللّه را به زندان افکند تا اینکه در شورش سلاجقه ترک علیه مستعین وی را از زندان بیرون آوردند و با وی بیعت کردند (251 ه' . ق.). دوران خلافت معتز پرآشوب و فتنه بود و فرماندهان و سران قوم از وی مال فراوانی خواستند و چون عذر خواست او را مضروب کردند و در جوانی به قتل رساندند (255 ه' . ق.). مدت خلاف المعتز سه سال و شش ماه و 14 روز بوده است . (ازالاعلام زرکلی ج 3 ص 877). و رجوع به المعتز باللّه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن جعفرتمیمی نحوی معروف به قزاز قیروانی . او راست : کتاب التعریض و کتاب الجامع در لغت که از کتابهای مشهور و موردتوجه است و به دستور ابن المعز عبیدی حاکم مصر کتابی در هزار ورقه در نحو نوشت . وی به سال 412 ه' . ق. یا 413 ه' . ق. در حدود هفتادسالگی در شهر قیروان درگذشت . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 374 - 376 و چ طهران ج 2 صص 93 - 94). و نیز رجوع به ابوعبداللّه محمدبن جعفر... و ابن قزاز... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن جغری بیک رجوع به آلب ارسلان محمدبن جغری بک ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن جمعةبن خلف قهستانی از حافظان حدیث . او راست : المسندالکبیر،حدیث مالک و سفیان و شعبه و کتابی در حدیث که آن رابر ابوابی مرتب گردانیده . ابن جمعه در سال 313 ه' .ق. در فرسیان درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 878).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حازم . رجوع به باهلی ابوجعفر محمدبن حازم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حبان ... رجوع به بستی ابوحاتم محمدبن حبان ... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 880 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حبیب بن امیةبن عمرو. از موالی عباسیان ، عالم به انساب و اخبار و زبان و لغت و شعر عرب ، وی در بغداد متولدشد و در سال 245 ه' . ق. به سامراء درگذشت . او راست : کتاب من نسب الی امه من الشعراء، الامثال ، اخبارالشعراء و طبقاتهم ، نقائض جریر و فرزدق، شرح دیوان فرزدق، تاریخ الخلفا، مقاتل الفرسان ، الشعراء و انسابهم والقاب القبائل و غیره . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 880).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حذیفه بن عتبه بن ربیعةبن عبد شمس بن عبدمناف قرشی عبشمی ، مکنی به ابوالقاسم . پدرش از مسلمانان نخستین و مادرش سهلة دختر سهیل [ پسر خاله معاویةبن ابوسفیان ] بود. محمد در حبشه به دنیا آمد و چون ابوحذیفه درگذشت عثمان بن عفان محمد را تحت تکفل خویش قرار داد و چون محمد بزرگ شد و عثمان به خلافت رسید راهی مصر گردید و یکی از سرسخت ترین مخالفان عثمان شد. محمد بر نماینده والی مصر که از طرف عثمان برآنجا حکومت میکرد شورید و او را از مصر اخراج نمود (در شوال سال 35 ه' . ق.) و مردم را علیه عثمان و خلع او تحریک و تشویق می نمود و از قول زنان پیامبرنامه هایی در طعن عثمان می نوشت و آن نامه ها را در مسجد برمردم می خواند و چون عبداللّه بن سعد والی عثمان بر مصر به دریای احمر رسید گروهی از سواران محمدبن حذیفه او را از ورود به مصر بازداشتند و ناچار رهسپار عسقلان گردید. آنگاه محمد سپاهی از مخالفان عثمان فراهم آورد و چون عثمان به قتل رسید حضرت علی (ع ) قیس بن سعد را والی آنجا نمود و محمدبن حذیفه را معزول کرد و او همچنان مقاومت می نمود تا آنکه معاویه قبل از رفتن به صفین برای تصفیه کار محمد رهسپار مصر گردید نخست با مقاومت مصریان مواجه گردید. معاویه گفت من برای جنگ و کشتار نیامده ام من قاتلان عثمان را می خواهم و محمدبن حذیفه و گروه دیگری را به عنوان ودیعه خواستند معاویه به آنها غدر نمود و به زندان افکند و به قتل رساند. (از اسدالغابة ج 4 ص 315) (الاصابة ج 3 ص 353).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسام الدین . دولتشاه در تذکرةالشعراء می نویسد:بغایت خوش گو است و با وجود شاعری صاحب فضل بود و قناعتی و انقطاعی از خلق داشت . از خوسف است من اعمال قهستان و از دهقنت نان حلال حاصل کردی و گاوبستی و صباح که به صحرا رفتی تا شام اشعار خود را بر دسته بیل نوشتی . بعضی او را ولی حق شمرده اند در منقبت گویی در عهد خود نظیر نداشت و قصاید غرا دارد و قصیده ای درمدح حضرت رسول (ص ). وفات او به سال 875 ه' . ق. بوده است . (تذکرةالشعرای دولتشاه سمرقندی ص 428 و 429).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به ابن حمدون بهاءالدین ابوالمعالی محمدبن حسن ... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 883 و وفیات الاعیان ج 4 صص 380-382 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به ابوالقاسم محمدبن الحسن العسکری (ع ) (امام دوازدهم شیعه اثناعشریه ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به ابوبکر آجری محمدبن حسن ... آجری و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 292-293 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به ابوبکر محمدبن حسن و ابوبکر زبیدی محمدبن حسن و محمدبن حسن بن عبداللّه و الاعلام زرکلی ج 3 ص 883 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به ابوبکر نقاش محمدبن حسن ... و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 298-299 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 883 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به ابوجعفر طوسی محمدبن حسن ... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 884 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به ابوعبداللّه محمدبن حسن ... استرآبادی معروف به ختنی فقیه شافعی و وفیات الاعیان ج 4 ص 203 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به ابوعلی حاتمی محمدبن حسن بن مظفر... و محمدبن حسن بن مظفر... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 883 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به اصولی محمدبن حسن بن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به باباافضل محمدبن حسن مرقی کاشانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به حرعاملی محمدبن حسن (یا حسین ) و الاعلام زرکلی ج 3 ص 890 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به شیبانی محمدبن الحسن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... رجوع به نواجی محمدبن حسن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن بن دریدبن عتاهیة. رجوع به ابن درید ابوبکر... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن بن دینار احول ، مکنی به ابوالعباس دانشمند و عالم به علم درایت و روایت . وی شرح حال و اشعار یکصد و بیست شاعر را گرد آورده است . او را در طبقه مبرد و ثعلب قرار داده اند. وراق حنین بن اسحاق بود.ابن الندیم گوید که وی نسخه نویس بود و او راست : کتاب الدواهی . کتاب السلاح . کتاب مااتفق لفظه و اختلف معناه . کتاب «فعل و افعل ». (از معجم الادباء ج 18 ص 125).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن بن عبداللّه بن مذحج بن محمدبن عبداللّه بن بشر زبیدی اشبیلی نزیل قرطبه ، مکنی به ابی بکر. درعلم نحو و حفظ لغت یگانه عصر بود. او را کتابهاست که بر وفور دانش وی دلالت کند از آنهاست کتاب طبقات النحویین و اللغویین بالمشرق و الاندلس (از زمان ابوالاسود دئلی تا زمان شیخ وی ابوعبداللّه نحوی ریاحی )، و نیزمختصر کتاب العین خلیل و الغایة در عروض ، الواضح و شرح ابنیه الکتاب سیبویه . وی به سال 379 یا 380 ه' . ق. درگذشته است . (از وفیات الاعیان ج 2 ص 92 و 93).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن بن محمدبن بزرگ امید ملقب به علاءالدین ششمین از ملوک اسماعیلیه .(یادداشت مولف ). رجوع به علاءالدین ملحد و جامعالتواریخ (بخش اسماعیلیه چ دبیرسیاقی صص 110 - 134) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن بن مظفر کاتب لغوی بغدادی ، معروف به حاتمی و مکنی به ابوعلی از مشاهیر ادباست . رجوع به ابوعلی محمدبن حسن بن مظفر و معجم الادباء ج 18 ص 154 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن بن مقسم . رجوع به ابن مقسم محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ختلی ، مکنی به ابوالفضل . رجوع به ابوالفضل محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن ... شیبانی فقیه ، مکنی به ابوعبداللّه واسطی مولی بنی شیبان . رجوع به شیبانی محمدبن حسن و رجوع به روضات الجنات ص 555 وکشف الظنون و الاعلام زرکلی و صفدی در فوات الوفیات وترجمه طبری بلعمی شود .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن طوسی ، مکنی به ابوجعفر... رجوع به ابوجعفر طوسی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن عسکری بن علی هادی بن محمد جواد، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به مهدی منتظر، صاحب الزمان ، امام زمان ، رجوع به مهدی و نیز رجوع به خاندان نوبختی و کتاب الغیبة طوسی ص 167، 275 و غیبت صغری و غیبت کبری و وفیات الاعیان ج 2 ص 24 چ تهران شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن کرخی ملقب به فخرالدین . ریاضی دان قرن چهارم هجری است که در جبر و حساب و علوم ریاضی براعت داشته و در سال 420 ه' . ق. [ بنابه قول صاحب کتاب متفکرین اسلام ] وفات یافته است . از مولفاتش یکی «کافی فی الحساب » و دیگر کتاب «فخری » در جبر و مقابله می باشد و نیز کتاب مدخل احکام نجوم را تالیف کرده است . در کشف الظنون نام کرخی فخرالدین محمدبن الحسن برده شده و از این رو کتاب جبر و مقابله فخری منسوب به خود اوست ولی صاحب کتاب متفکرین اسلام می نویسد که کتاب فخری را به نام وزیر فخرالملک تالیف نموده است . این کتاب را «وپکی »در سال 1853 م . در پاریس طبع کرده است . هش هایم کتاب کافی را ترجمه کرده و در1880 - 1878 م . به طبع رسانیده است و کتاب کافی را سموئل بن یحیی بن عباس مغربی اندلسی متوفی 576 ه' . ق.مختصر نموده است . صاحب کشف الظنون برای کرخی کتاب دیگری در جبر و مقابله به اسم «البدیع فی الجبر و المقابله » یاد میکند و وی را با عنوان وزارت می خواند که معاصر بهاءالدوله بوده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسن معروف یامعروفی بلخی . رجوع به ابوعبداللّه محمدبن حسن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین ، مکنی به ابوالفضل معروف به ابن العمید. رجوع به ابن عمید و یتیمة الدهر ثعالبی ج 3 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین آبی ... رجوع به ابومنصور محمدبن حسین آبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین ... رجوع به ابومنصور محمدبن حسین خطیرالملک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین ... رجوع به بهاءالدین محمدبن حسین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین ... رجوع به سلمی محمدبن حسین ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین ... رجوع به واسطی محمدبن الحسین ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین بن حسن بن سهل بن هیثم ، مکنی به ابوعلی . رجوع به ابن هیثم ... شود .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین بن عمر، مکنی به ابوبکر ارموی فقیه . از شاگردان ابواسحاق شیرازی بود و در نظامیه بغداد فقه را فراگرفت و در سال 536 ه' . ق. درگذشت . (از انساب سمعانی ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین بن عمیر یمنی ، مکنی به ابوعبداللّه مقیم مصر و متوفی به سال 400 ه' . ق. او راست : اخبار النحویین و مضاهاة امثال کلیله و دمنه . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 889).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین بن محمدبن موسی سلمی نیشابوری ، مکنی به ابوعبدالرحمن از اجله مشایخ و فضلای طبقه عرفاست که در اواخر قرن چهارم می زیسته و با القادر باللّه عباسی معاصر و از مردم نیشابور است و از مریدان ابوالقاسم نصرآبادی . شیخ ابوسعید به خدمت وی رسیدو خرقه از دست او پوشید. (نامه دانشوران ج 2 ص 15)
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حسین فراء... رجوع به ابوالحسین ابن ابی یعلی محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حمزه ... رجوع به فناری محمدبن حمزه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حمیدبن حیان تمیمی ، مکنی به ابوعبداللّه ، از مردم ری و حافظ حدیث بود و عده بسیاری از جمله ابن حنبل و ابن ماجه ترمذی از او اخذ حدیث کرده و گروهی او را تکذیب کرده اند. وی در سال 248 ه' . ق. درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 892).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حنفیه ... رجوع به ابن حنفیه و تاریخ گزیده و خاندان نوبختی عباس اقبال و تتمة صوان الحکمة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن حوقل . رجوع به ابن حوقل ابوالقاسم و الاعلام زرکلی ج 3 ص 892 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن خازم [ حازم ] تمیمی سعدی ، مکنی به ابومعاویه ، متولد سال 113 ه' . ق. از مردم کوفه و محدث است . در کودکی نابینا گردید. حدود یکهزار و پانصد حدیث از او نقل شده است . وی از نظر اعتقادات اصولی از مرجئه است . سال درگذشت او 195 ه' . ق. است . (از الاعلام زرکلی ج 3ص 893). و نیز رجوع به ابومعاویه محمدبن خازم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن خالدمروزی بن عبدالملک مروزی . وی نیز مانند پدرش از منجمین بزرگ بشمار است که مطلع به تسییر کواکب بود. پدرش متصدی رصد کواکب در شماسیه بغداد و کوه قاسیون دمشق گردید. وی از علمای قرن سوم هجری است . (گاهنامه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن خلیل ... متولد سال 778 ه' . ق. و متوفی به سال 849 ه' . ق. رجوع به قباقبی (محمدبن خلیل ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن خلیل الرقی ، مکنی به ابوبکر. رجوع به ابوبکر محمدبن خلیل و نامه دانشوران ج 1 ص 196 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن خویی ... رجوع به ابن خویی قاضی شهاب الدین ابوعبداللّه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن خیر... رجوع به اشبیلی محمدبن خیربن عمربن خلیفه ابوبکر اموی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن دانیال ... رجوع به ابن دانیال و الاعلام زرکلی ج 3 ص 894 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن دانیال بن یوسف ... رجوع به ابن دانیال ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن داود... رجوع به ابن داود ظاهری ابوبکر محمدبن داود...اصفهانی و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 259-261 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن داود، مکنی به ابوعبداللّه . فاضل ترین مردم روزگار خویش بود و از نخستین روز خلافت معتز عباسی وزیر او شد. از بسیاری از علما و فصحای عهد خویش دانش فراگرفت و به خط خود کتابهای بی شمار نگاشت و همه را واخوان و تصحیح کرد. ابوالحسن بن الفرات وزیر که از محمدبن داود بیم داشت اشاره به قتل او کرد و او را بکشتند (296 ه' .). از اوست : کتاب الورقه فی اخبار الشعراء. کتاب من سمی من الشعراء عمرو فی الجاهلیة والاسلام . کتاب الوزراء و کتاب الاربعة نظیر کتاب ابوهفان .(از فهرست ابن الندیم ). و رجوع به الاعلام زرکلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن داودبن علی ... رجوع به ابن داود ظاهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن داود صنهاجی ، مکنی به ابوعبداللّه نحوی کتاب اجرومیه او در نحو مشهور است . وی به سال 723 ه' . ق. درگذشته است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 894).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن دشمنزیار... رجوع به ابوحرب بن علاءالدوله محمدبن دشمنزیار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
رافعبن ابوزید قشیری (از طریق انتساب وولاء) نیشابوری ، مکنی به ابوعبداللّه از محدثین ثقه و استاد زمان خود در خراسان بود و بخاری 17 حدیث و مسلم 362 حدیث از وی روایت کرده است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 895).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن زکریاء رازی . دانشمند و پزشک معروف ایرانی از مردم ری . عرب ها او را طبیب المسلمین و به مناسبت آنکه کتابهای او به زبان عربی (زبان علمی عالم اسلام در آن روز) است جالینوس العرب خوانده اند. وی در غره ماه شعبان سال 251 ه' . ق. / 865 م . در شهر ری به دنیا آمد. از آغاز جوانی و تحصیلات او اطلاعی دقیق جز آنچه تذکره نویسان نوشته اند در دست نیست ، برخی گفته اند که او در عنفوان شباب زرگری می کرده و برخی نوشته اند که او در آغاز امر صیرفی (= صراف ) بوده است . خود می گوید که در جوانی علاقه بسیار داشته که به تجربه و آزمایش اکاذیب معزمان بپردازد. پیشه زرگری و صرافی و علاقه او به امر عزائم طبیعةً او را به سوی علم کیمیا کشیده است که با آن بتواند گوهر فلزات را دگرگون سازد در نتیجه ممارست این فن و نزدیکی به آتش و بویهای تند چشم های او در معرض آفات واقع گردیدو او به معالجه و مداوا و سپس به اشتغال به طب کشانیده شد. می گویند او برای اینکه درد چشم خود را درمان کند نزد کحالی رفت . کحال برای درمان او پانصد دیناراز او خواست و او ناچار شد که بپردازد سپس با خود گفت کیمیای واقعی علم طب است نه آنکه تو بدان مشغولی و پس از آن از علم کیمیا دوری جست و به علم طب پرداخت . تذکره نویسان اتفاق دارند که رازی تحصیلات خود را در بزرگی انجام داده و حتی برخی تصریح کرده اند او پس از چهل سالگی به کتب پزشکی و فلسفی روی آورد. رازی برای کسب علوم پزشکی و فلسفی به بغداد آمد. بغداد در آن روزگار مرکز مترجمان زبردست آثار علمی یونانی به سریانی و عربی بود. و هم چنین وجود بیمارستانهائی که در زمان هارون و برامکه تاسیس شده بود مجال خوبی برای مطالعات رازی بود. برخی منابع نوشته اند که رازی بیمارستان عضدی را در بغداد اداره میکرد و محتملاً همان بیمارستانی بوده است که بدر غلام معتضد در قرن سوم ایجاد کرده بود که بعداً بیمارستان معتضدی خوانده می شده ولی به مرور ایام با عضدی مشتبه گشته است . رازی پس از آنکه به اوج علمی خود رسید بوسیله امرا و حکام دعوت شد و رساله ها و کتابهائی به نام آنان نوشت . مدتی نیز به زادگاه خود ری رفت و تصدی بیمارستان آنجا را عهده دار شد. او در مواضع بسیار از کتابهای خود اشاره به بیمارستان ری کرده است . می گویند رازی چشمانش در پایان عمر آب آورد و یکی از شاگردان او از طبرستان برای معالجه او آمد اما رازی از معالجه امتناع ورزید و دیری نپایید که او در ری در پنجم شعبان سال 313 ه' . ق. وفات یافت . عمر او به حساب هجری قمری 62 سال و پنج روز و به حساب هجری شمسی 60 سال و ده ماه بوده است . (زرکلی از ابن الندیم و مولف نکت الهمیان ووفیات مرگ او را در 311 ه' . ق. نوشته است ). درباره استادان رازی اتفاق نظر میان محققان وجود ندارد. گروهی او را شاگرد علی بن ربن [ رَب ْ ب َ ] طبری و ابوزید بلخی میدانند و گروه دیگر آن را به دلایلی انکار می نمایند. ناصرخسرو در زادالمسافرین ص 98 نام ایرانشهری را بعنوان «استاد و مقدم » محمد زکریا برده است امااین ایرانشهری چه کسی بوده است دقیقاً معلوم نیست .
این اشخاص را نیز جزو شاگردان رازی برشمرده اند: یحیی بن عدی ، ابوالقاسم مقانعی ، ابن قارن رازی ، ابوغانم طبیب ، یوسف بن یعقوب ، و محمدبن یونس . از رازی کتابها و مقاله های بسیار بیادگار مانده است نخستین صورت از تالیفات رازی فهرستی است که خود او برای کتابهایش نوشته که ابن الندیم آن را در «الفهرست » نقل کرده و قفطی هم در «اخبارالحکما» از روی آن نقل نموده است . پس از او ابوریحان بیرونی کتابی درباره آثار و تالیفات رازی نوشت که «پول کراوس » آن را در پاریس تحت عنوان «رسالة ابی ریحان فی فهرست کتب محمدبن زکریاء الرازی ». چاپ کرده است . کتابهای رازی برحسب فهرست بیرونی بدین ترتیب تقسیم موضوعی می شود: 56 کتاب در طب ، 33 کتاب در طبیعیات ، 7 کتاب در منطق، 10 کتاب در ریاضیات و نجوم ، 7 کتاب در تفسیر و تلخیص و اختصار کتب فلسفی و یا طبی دیگران ، 17 کتاب در علوم فلسفی و تخمینی ، 6 کتاب در مافوقالطبیعه ، 14کتاب در الهیات ، 22کتاب در کیمیا، 2 کتاب در کفریات ، 10 کتاب در فنون مختلف که جمعاً بالغ بر یکصد وهشتادوچهار مجلد می شود و ابن اصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء دویست و سی و هشت کتاب از برای رازی برمی شمارد. محمود نجم آبادی استاد دانشگاه تهران کتابی به عنوان : مولفات و مصنفات ابوبکر محمدبن زکریای رازی نوشته است که در سال 1339 بوسیله دانشگاه تهران چاپ شده در این کتاب آنچه از ابن الندیم و بیرونی و قفطی و ابن اصیبعه درباره آثار رازی گفته اند با یکدیگر تطبیق شده و مجموعاً دویست وهفتادویک کتاب از برای رازی احصاء گردیده است . اینک به قسمتی از مهمترین کتابهای وی اشاره می شود: الجامع الکبیر معروف به الحاوی معضل ترین و مهمترین اثر رازی در طب است . اثبات الطب . المدخل الی الطب . الرد علی الجاحظ فی مناقضةالطب . الکناش المنصوری که الطب المنصوری نیز خوانده می شود. الطب الملوکی . تقاسیم العلل . القراباذین الکبیر. القراباذین الصغیر. کتاب الجدری و الحصبة که برجسته ترین اثر خدمت فرهنگ اسلامی به علم پزشکی بشمار می رود، در طبیعیات . سمع الکیان (سماع طبیعی ) الهیولی الصغیر. الهیولی الکبیر. فی الزمان و المکان . فی الفرق بین ابتداء المدة و بین ابتداء الحرکات . فی اللذة. فی البحث عن الارض اهی حجریه اوطینیة. فی علة جذب المغناطیس الحدید وغیره ، درمنطقیات : المدخل الی المنطق. فی المنطق بالفاظ متکلمی الاسلام . کتاب البرهان . کیفیة الاستدلال و غیره ; در ریاضیات : فی الهیئة. فی علة قیام الارض وسط الفلک . فی مقدار مایمکن ان یستدرک من النجوم . فی کیفیةالابصار. فی ان الکواکب علی غایة الاستدارة لیس فیها نتوء واعوار و غیره ; در فلسفه : میدان العقل . العلم الالهی الصغیر علی رای سقراط. العلم الالهی الکبیر. فی الفلسفة القدیمة. نقض کتاب فرفوریوس الی انابو المصری وغیره . در مافوق الطبیعه : النفس الصغیر. النفس الکبیر. فی ان جواهر الاجسام . فی ان الحرکة معلومة غیر مرئیه و غیره در الحیات . فی ان للانسان خالقاً متقنا حکماً. فی انه لایمکن ان یکون العالم لم یزل علی ما شاهده الان . فی الامامة و غیره ، در کیمیا: کتاب الحجر. علل المعادن وهوالمدخل البرهانی . المدخل التعلیمی . اثبات لصناعة. کتاب شرف الصناعة. کتاب المحن الذهب رازی . الشکوک علی جالینوس . (رجوع به ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء ص 420 ابوالفداء تاریخ ج 2 ص 76، صابی ، الوزراء ص 24، ابن العبری ، تاریخ مختصرالدول ص 158 و ابوحیان توحیدی ، مثالب الوزیرین ص 289، قفطی ، تاریخ الحکماء، ص 231، دکتر محمد زبیر صدیقی ، مطالعاتی درباره ادب طبی عربی و فارسی IIILX، رسالة عبداللّه نعیمه ، فلاسفه الشیعة حیاتهم و آرائهم مجریطی ، غایةالحکیم ، ابن جلجل ، طبقات الاطباء و الحکماء ص 77، طب عرب و تاثیر آن در قرون وسطی «کمپ بل » ج 1 ص 65، بیرونی رساله ص 4، ناصرالدین منشی یزدی ، درةالاخبار که ترجمه صوان الحکمة است . عبدالرحمن بدوی ، التراث الیونانی فی الحضارة الاسلامیة ص 8، مسعودی ، التنبیة و الاشراف ص 109. اخوینی ، هدایة المتعلمین ص 302، فیلسوف ری نوشته دکتر مهدی محقق چ انجمن آثار ملی . رساله مرحوم فروزانفر در سلسله انتشارات موسسه وعظ و خطابه . کتاب دکتر نجم آبادی تحت عنوان مولفات و مصنفات محمدبن زکریای رازی و غیره شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن زکی الدین ... رجوع به ابن زکی الدین محمدبن الحسن ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 229 - 237 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن زهر... رجوع به ابن زهر ابوبکر محمدبن زهر اندلسی حفید و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 434 - 437 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن زید. از علویان طبرستان (270 تا 287 ه' . ق.). رجوع به داعی ابوعبداللّه محمدبن زیدبن اسماعیل و مقاتل الطالبیین (چ مصر ص 693) و تاریخ عمومی عباس اقبال ص 117 به بعد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن زید... رجوع به واسطی محمدبن زید... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 898 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سائب بن بشر. رجوع به کلینی ابن سائب و رجوع به ابونصر محمدبن سائب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سام غوری غیاث الدین ابوالفتح . رجوع به غیاث الدین (سلطان ...) غوری و غوریان و تاریخ عمومی مرحوم عباس اقبال شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سحنون . رجوع به ابن سحنون ابوعبداللّه محمد... و اعلام زرکلی ج 3 ص 898 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سری ... رجوع به ابن سراج ابوبکر محمدبن سری ... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 899 و وفیات الاعیان ج 3 صص 339-340 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سعدان کوفی ، مکنی به ابوجعفر ضریر مقری (متولد سال 161 ه' . ق. و متوفی به سال 231 ه' . ق.). کتابی در نحو و کتاب مفصل دیگری در قراآت دارد. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 910).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سعدبن منیع زهری کاتب واقدی ، مکنی به ابوعبداللّه . از فضلای برجسته زمان خود بود و مدتی به مصاحبت محمدبن عمربن واقدی پیوست وکتابت او کرد و بدو شهرت یافت و او را جز طبقات کبیر معروف ، طبقات دیگری است صغیر. وی ثقه و صدوق بود. گویند کتابهای واقدی نزد چهار کس فراهم شد نخست کاتب وی محمدبن سعد بود. وی حدیث و فقه و جز این دو بنوشت . در سن شصت ودوسالگی درگذشته است و در مقبره باب الشام دفن شده . (از وفیات الاعیان ج 2 ص 85). و نیز رجوع به ابن سعد ابوعبداللّه محمدبن سعد و الاعلام زرکلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سعود. رجوع به ابن سعود محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سعید... رجوع به ابن دبیثی ابوعبداللّه محمدبن سعید شافعی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 394 - 395 و الاعلام زرکلی ج 2 ص 900 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سعید... رجوع به بوصیری شرف الدین ... محمدبن سعید... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 901 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سعید بیهقی معروف به محم . از قصبه سبزوار بود و ابوالقاسم عبدبن احمدبن محمود بلخی کعبی او را در کتاب مفاخر نیشابور یاد کند و او را دیوان شعر است و از اشعار او این ابیات معروف است که قاضی نیشابور یاسربن نصر را در آن بنکوهد:
قد کان غرثان فتمت کسره
و کان عریان فتم و بره .

(از تاریخ بیهق ص 156).

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سلام بن عبداللّه بن سالم جمحی مولف طبقات الشعراء و غریب القرآن ، کتاب الفاصل و کتاب بیوتات العرب وغیره . از حمادبن سلمه و مبارک بن فضاله و دیگران دانش فراگرفت و امام احمدبن حنبل و ثعلب و ابن الابار از وی روایت کنند. از بزرگان ادب و شعر بود در سن هشتادسالگی به سال 232 ه' . ق. درگذشت در همان سال که الواثق باللّه درگذشت و برای متوکل بن المعتصم بیعت گرفتند.(از معجم الادباء ج 18 ص 204). رجوع به روضات الجنات ص 562 و ابن الندیم و رجوع به جمحی محمدبن سلام ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سلطان بن حیوس غنوی . رجوع به ابوالفتیان محمد... و ابن حیوس و وفیات الاعیان ج 4 صص 438 - 444 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سلیمان ... رجوع به ابوسهل صعلوکی و وفیات الاعیان ج 4 صص 204-205 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سلیمان . رجوع به ابن النقیب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سلیمان بن علی عباسی ، امیر و والی بصره در زمان خلافت المهدی عباسی بود و تا سال 173 ه' . ق. که درگذشت در همین سمت باقی ماند. محمدبن سلیمان تمایل زیادی به تصاحب مقام خلافت داشت اما از بیم المهدی و هارون الرشید این خواسته را اعلام ننمود. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 902).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سلیمان کافیجی ... رجوع به کافیجی و ابوعبداللّه محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سلیمان معروف به ابن قتلمش . رجوع به ابن قتلمش شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سلیمان معافری شاطبی . رجوع به ابوعبداللّه محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سماک ... رجوع به ابن سماک ابوالعباس محمد کوفی و وفیات الاعیان ج 4 صص 301-302 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سنان ... رجوع به تبانی ابوعبداللّه محمدبن سنان ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سیدمهدی . رجوع به قزوینی محمدبن سیدمهدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن سیرین بصری ، پدر وی بنده انس مالک بود و خود از اسیران میسان یا عین التمزبن سیرین از فقهای بصره است و به ورع معروف واز پیروان حسن بصری اما آخر کار یکدیگر را ترک گفتند و ابن سیرین بر جنازه حسن بصری حاضر نشد. او را در گوش علت کری بود و در تعبیر خواب یدی طولا داشت . ولادت او دو سال به پایان خلافت عثمان مانده بود و در روز جمعه نهم شوال سال 110 ه' . ق. در بصره بمرد ویکصد روز پس از مرگ حسن بصری . وقتی او را بسبب وامی که برگردن داشت زندانی ساختند. از یک زن سی پسر و یازده دختر برای وی بیامد که جز عبداللّه باقی نماندند. محمد در فارس کاتب انس بن مالک بود. (از وفیات الاعیان چ تهران ج 2 صص 25-26) و نیز رجوع به ابن سیرین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شافعی فضالی . رجوع به فضالی و الاعلام زرکلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شاکر... رجوع به ابن شاکر و کتبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شجاع الدین علی بن عزالدین حسین ، ملقب به علاءالدوله (610 - 612) از سلاطین غور. رجوع به علاءالدین غوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شجاع بغدادی رجوع به ابن الثلجی خراسانی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 904 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شرف الدین (قاضی نظام الدین ...). رجوع به نظام الدین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شرف الدین ابوبکربن جماعه . رجوع به ابن جماعه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شکربن ابوالفتوح حسن بن جعفر حسنی . رجوع به تاج المعالی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 904 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شنبود...رجوع به ابن شنبود ابوالحسن محمد... و محمدبن احمدبن ایوب ... و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 299-301 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شهریار... رجوع به ابوالفضل محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن شیرکوه ... رجوع به ناصرالدین محمدبن شیرکوه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صالح ... رجوع به ناصرالدین محمدبن صالح شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صالح بن ابراهیم زبیری . رجوع به زبیری ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن صالح بن نطاح . رجوع به ابن نطاح شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صالح ابوالسعود سباعی . رجوع به سباعی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صالح ولوالجی مروزی ، مکنی به ابوعبداللّه . شاعر فارسی زبان از شعرای سامانیان است . منوچهری دامغانی در قصیده خود که در ستایش ابوالقاسم عنصری شاعر قرن پنجم است گوید:
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغدبوده مستکن ...
و مراد از دو ولوالجی یکی همین محمدبن صالح است و دومی آن معلوم نیست و می بایست دیگری از شاعران زمان سامانیان باشد. از جزئیات زندگی شاعر چیزی به دست نیست . عوفی او را ولوالجی دانسته است و هدایت نوایحی و مرحوم قزوینی نوایح را از توابع مرو نوشته اند اما ظاهراً کلمه نوایح دگرگون شده ولواج باید باشد که ماخوذ از این شعر منوچهری است در اشاره به شاعران متقدم بر خود:
بوالعلاء و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل
آنکه از ولوالج آمده آنکه آمد از هری .
دو بیت زیر از این شاعر است :
جعد بر سیمین پیشانیش گوئی که مگر
لشکر زنگ همی غارت بغداد کند
وان سیه زلف برآن عارض گوئی که همی
به پر زاغ کسی آتش را باد کند.
رجوع به سخن و سخنوران مرحوم فروزانفر و تعلیقات دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ونیز رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 22 (ص 259 چ نفیسی ) و شرح احوال و اشعار رودکی نفیسی ص 1309، 1308 و 1146 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صباح . یکی از حذاق منجمین در علوم هیئت و احکام و از اوست : کتاب برهان صنعةالاسطرلاب . و این کتاب ناتمام ماند و برادر محمد، ابراهیم آن را به پایان برد. کتاب عمل نصف النهار بقسیة واحدة بالهندسة، رساله در صنعت رخامات . (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صبیح کوفی معروف به ابن سماک . رجوع به ابن سماک و نامه دانشوران ج 1 ص 188 و صفةالصفوة ج 3 ص 105 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صفی الدین ابوالفرج محمدبن نفیس الدین ابوالرجا حامدبن محمدبن عبداللّه بن علی بن محمود معروف به آلُه ملقب به عمادالدین کاتب اصفهانی . رجوع به عماد کاتب اصفهانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صلاح بن جلال لاری ملقب به مصلح الدین . وفات او به سال 979 ه' . ق. بوده . او راست : الفرائض ، تعلیقه بر شرح مواقف . شرح هدایه قاضی میر. شرح تهذیب المنطق و حاشیه بر شرح جلال دوانی بر تهذیب المنطق. شمائل النبی (ص )و شرح ارشاد ابوبکر مقری و غیره . (از کشف الظنون ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صدیق. رجوع به واسطی محمدبن الصدیق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن صفدر حسینی . رجوع به جمال الدین اسدآبادی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طاهر ابوعبدالرحمن ... رجوع به ابن طاهر ابوعبدالرحمن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طاهربن بهرام سجستانی . رجوع به ابوسلیمان محمدبن ... منطقی و تاریخ الحکماء قفطی و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی و تتمه صوان الحکمة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طاهربن عبداللّه بن طاهرذوالیمینین . پنجمین حکمران از آل طاهر و آخرین آنان (248 - 259 ه' . ق). رجوع به آل طاهر و طاهریان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن طاهر... رجوع به رضی و سیدرضی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طاهربن علی مقدسی . رجوع به ابن القیسرانی محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طرخان فارابی . رجوع به ابونصر فارابی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ططر... رجوع به ناصرالدین محمدبن ططر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طفج . رجوع به اخشید محمدبن ابومحمد طفج فرغانی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 5 صص 56 - 63 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طلحةبن عبیداللّه قرشی تیمی . پدرش او را نزد پیامبراسلام آورد. رسول (ص ) او را محمد نام گذارد و به ابوالقاسم مکنی نمود. مادرش ، حمنه ، خواهرزاده زینب بنت جحش همسر پیامبر است . محمدبن طلحة بسبب کثرت عبادت به سجاد ملقب بود. در سال 36 ه' . ق. در جنگ جمل به قتل رسید. او از طرفداران علی (ع ) بود اما به خاطر پدر و وفاداری به وی حاضر نشد که در صف یاران علی (ع ) قرارگیرد. هنگامی که علی (ع ) کشته او را دید گفت : هذاالسجاد قتله بره بابیه . (از اسد الغابة ج 4 ص 323).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طیب . رجوع به باقلانی ابوبکر محمدبن طیب ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طیب بن محمد بصری . رجوع به ابن باقلانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن طیفور سجاوندی غزنوی یا احمدبن محمد سجاوندی .او راست : عین المعانی فی تفسیرالسبع المثانی . رجوع به احمدبن محمد سجاوندی و لباب الالباب ج 1 ص 362 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ظفر. رجوع به ابوعبداللّه بن ظفر و ابن ظفر حجةالدین ... صقلی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 395-397 ترجمه شماره 622 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عائشه . رجوع به ابن عائشه و الاعلام زرکلی ج 3 ص 909 و العقدالفرید ج 7 ص 262 و عیون الاخبار ج 2 ص 65 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبادبن ملک داود خلاطی حنفی . رجوع به خلاطی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عباد مهلبی . رجوع به مهلبی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 91 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عباس رجوع به ابوبکر خوارزمی محمدبن عباس و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 400 - 403 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عباس . رجوع به ابوعبداللّه محمدبن عباس ... یزیدی و نیز رجوع به یزدیین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالباقی بن محمدبن عبداللّه معروف به ابوبکر فقیه . رجوع به ابوبکر محمدبن ... و نامه دانشوران ج 2 ص 145 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالباقی بن یوسف بن احمد زرقانی مصری . رجوع به زرقانی محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن عبدالجبار عتبی . رجوع به عتبی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالجلیل . رجوع به رشیدالدین وطواط شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالخالق. رجوع به ابوعبداللّه دینوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالدائم . رجوع به ناصرالدین محمدبن عبدالدائم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالدائم بن موسی عسقلانی برماوی . رجوع به بر ماوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن . رجوع به ابن الصائغ و ابن باجه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن . رجوع به ابوسعید محمدبن ابی السعادات عبدالرحمن ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 390 - 392 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن بن ابوعطیه بصری . رجوع به عطوی ابوعبدالرحمن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن بن ابی لیلی . رجوع به ابن ابی لیلی و نامه دانشوران ج 1 ص 376 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن بن قبه رازی .رجوع به ابن قبه ... و نامه دانشوران ج 2 ص 148 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن بن محمدبن مسعود بندهی . رجوع به ابوسعید محمدبن ابی السعادات عبدالرحمن ... بندهی (پنجدهی ) و معجم الادباء ج 7 ص 20 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن بن مغیره . رجوع به ابوعبدالرحمن محمد... و ابن ابی ذئب ابوالحرث محمدبن عبدالرحمن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن بغدادی ، مکنی به ابوبکر و ملقب به ابن قریعه . رجوع به ابن قریعه قاضی ابوبکر... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن بکری صدیقی شافعی ، ملقب به جلال و مکنی به ابوالحسن و متوفی به سال 950 ه' . ق. او راست : الواضح الوجیز در تفسیر قرآن ، شرحی بر مختصر تبریزی ، تحفة واهب المواهب در بیان مقامات و مراتب . (از کشف الظنون ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرحمن قزوینی . رجوع به خطیب دمشق و جلال الدین محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالرزاق، مکنی به ابومنصور. سپهسالار خراسان به روزگار سامانیان . رجوع به ابومنصور شود. توضیحاً می افزاید که سکه زرینی (دینار) از این محمدبن عبدالرزاق (که ظاهراً بل قطعاً همان ابومنصور معروف است که شاهنامه نثر بفرمان او جمعشده بود) در روسیه باقی است که در مراغه سنه 337 ه' . ق. زده شده است و گویا در تجارب الامم و ابن الاثیر دارد که در حدود همین سنه محمدبن عبدالرزاق (که از سامانیان گویا روی گردان شده به طرف آل بویه آمده بود) از جانب رکن الدوله ، پس از اسیر کردن مرزبان بن محمدبن مسافر پادشاه مسافری (= سلاری ) آذربایجان و فرستادن او را به قلعه سمیرم ، این محمدبن عبدالرزاق حاکم آذربایجان شد. رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 60 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللطیف بن محمدبن ثابت خجندی ، ملقب به صدرالدین . وی درسنه 542 ه' . ق. اصفهان را تسلیم محمد و ملکشاه پسران محمودبن محمدبن ملشکاه سلجوقی نمود و مورد خشم سلطان مسعود قرار گرفت . ناچار از اصفهان بیرون رفته به خدمت جمال الدین جواد وزیر موصل پناه برد. رجوع به تاریخ السلجوقیة عماد کاتب ص 219 و تعلیقات مرحوم قزوینی بر لباب الالباب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه .... رجوع به ابن سکره محمدبن عبداللّه و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 410 - 414 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه . رجوع به ابن مالک محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه . رجوع به ابوالشیص محمدبن عبداللّه متوفی به سال 196 ه' . ق. و الاعلام زرکلی ج 3 ص 895 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه . رجوع به ابوالقاسم محمدبن عبداللّه ملقب به قائم و نیز رجوع به قائم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه . رجوع به ابوبکر صیرفی محمدبن عبداللّه و الاعلام زرکلی ج 3 ص 848 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه . رجوع به ابوبکر محمدبن عبداللّه بن محمدبن صالح ابهری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه . رجوع به ابوعبداللّه . مفجع محمدبن عبداللّه کاتب مصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه . رجوع به ابونصر ارغیانی محمدبن عبداللّه . ابن احمد، مکنی به ابونصر. و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 221 و 222 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه ... رجوع به شهرزوری محمدبن عبداللّه بن قاسم . و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 241 - 245 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه . رجوع به عتبی محمدبن عبداللّه یا عبیداللّه بن عمر (یا عمرو)بن معاویه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه . رجوع به عمرانی محمدبن عبداللّه بن اسعدبن محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن احمد معصومی ... رجوع به ابوعبداللّه معصومی اصفهانی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب ، ملقب به النفس الزکیة. از افاضل خیار هاشمیان بود. در اواخر دولت بنی امیه بنوهاشم از طالبی و عباسی جمع آمدند و با یکدیگر از جور بنی امیه سخن گفتند و اتفاق کردند که با یکی از بنی هاشم بیعت کنند و همه به امامت النفس الزکیه رضا دادند. اما حضرت جعفر صادق راضی نشد و با پدر النفس الزکیه یعنی عبداللّه محض گفت که سودای این کار درسر مگیر که خداوند قباء زرد را تمام می شود و دست بردوش منصور زد و منصور آن روز قباء زرد داشت . اما همه با النفس الزکیه بیعت کردند تا صورت حال بگردید و ملک و خلافت به اولاد عباس رسید و سفاح و منصور را هیچ غم نبود جز آنکه النفس الزکیه را به دست آرند و بکشند، میسر نمی شد. سفاح در دوران خلافت خود به سخنی که حسن بن حسن معروف به المثلث عم النفس الزکیه با وی گفت از کشتن النفس الزکیه درگذشت و تا زنده بود سخن او نگفت اما چون منصور به خلافت رسید در طلب او بجد ایستاد و همه اولاد حسن و حسین علیهماالسلام را فرمود بند کردند و به عراق فرستادند و در کوفه محبوس گردانید چندان که در حبس بمردند و از جمله یکی عبداللّه بود پسر حسن بن حسن بن علی از اکابر اهل بیت و به دیانت معروف و دیگری محمدبن ابراهیم بن حسن بن حسن که به غایت پاکیزه روی بود تا به حدی که او را دیباج گفتندی . منصور فرمان داد تا بر شکم او ستونی بنا کردند و او هنوز زنده بود در آن حال علی بن حسن بن علی بن ابی طالب که غائب بود اتفاقاً برسید و چون حال بشنید پیش منصور رفت وبایستاد. منصور گفت به چه کار آمده ای ؟ گفت تا مرا نیز با خویشان من حبس فرمائی که مرا بعد از ایشان دنیا به کار نیاید منصور بفرمود تا او را نیز حبس کردندو این از نوادر اتفاقات است . محمدبن عبداللّه از بزرگان بنی هاشم بود و به فضل و شرف و دین و علم و فصاحت وشجاعت و کرم و همه ابواب فضایل سرآمد جهان و این حدیث که : «لوبقی من الدنیا یوم لطول اللّه تعالی ذلک الیوم حتی یظهر فیها قائم ، او قال مهدینا، یملاها عدلاً کما ملئت جوراً» و به روایت دیگر «اسمه کاسمی و اسم ابیه کاسم ابی » در میان مردم مشهور گشت چون محمد فرزند عبداللّه از مادر متولد شد مردم گفتند مهدی موعود اوست و پدرش این سخن در دل ها می انداخت و محمد چندان که بزرگ می شد آثار بزرگی در او میدیدند و او را مهدی میخواندند و اتفاقاً میان هر دو شانه او خالی داشت ، گفتند این مهر امامت است و مشهور بود که اشراف بنی هاشم همه در بیعت او درآمده اند. چون او بشنید که پدرش با اقربا و منسوبان در حبس است در مدینه خروج کرد و امیر مدینه را براند و عامل و قاضی مرتب گردانید و درهای زندان بشکست و محبوسان را خلاص داد و همان روز که او خروج کرد مردی که او را اوس عامری گفتندی از مدینه به تعجیل پیش منصور آمد چنانکه به نه شب در بغداد آمد و چون برسید شب بود و همه دروازه ها بسته ، بانگ کرد تا واقف شدند دروازه بگشادند چون به درگاه رسید ربیع حاجب گفت در چنین وقتی که امیرالمومنین در آسایش است چه حاجت داری ؟ گفت مرا با امیرالمومنین سخنی است و از دیدن او چاره نیست . امیرالمومنین را اعلام دادند او را بطلبید و چون به خدمت منصور رسید احوال بگفت . خلیفه گفت تو او را دیدی ؟ گفت دیدم که بر منبر پیغمبر(ص ) خطبه میگفت و با او سخن گفتم . منصور بفرمود تا او را در خانه نشاندند، بعد از آن خبر متواتر شد، او را حاضر کرد و گفت در چند شب از مدینه به اینجا رسیدی گفت به نه شب ، بفرمود تا نه هزار درم به او دادند. و بعد از آن جهت دفع محمدبن عبداللّه به تدبیر مشغول شد و میان ایشان از جانبین مکاتبات رفت و درآخر کار منصور برادرزاده خویش عیسی بن موسی بن عبداللّه بن عباس را با لشکر عظیمی بفرستاد و در مقامی که آن را حجارالزیت می گویند نزدیک مدینه به هم رسیدند و عباسیان غالب آمدند و محمد النفس الزکیه کشته شد و سر او پیش منصور بردند در سنه خمس و اربعین و مائة 540ه' . ق. (از تجارب السلف چ عباس اقبال صص 108-110).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن الخطیب قرطبی ملقب به لسان الدین . رجوع به ابن الخطیب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن العربی اندلسی . رجوع به ابن العربی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن تومرت . رجوع به ابن تومرت شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن رزین . رجوع به ابوالشیص شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن زیاد موسس بنی زیاد در زبید یمن (204 - 245 ه' . ق.).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن زید ضبی اصفهانی ، مکنی به ابوبکر. از علما و محدثین مائة پنجم در اصفهان می زیست و ابوزکریا یحیی بن عبدالوهاب بن منده از او اخذ روایت کرده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن سعید... رجوع به ابن الخطیب ملقب به ذوالوزارتین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن سلیمان حضرمی . رجوع به ابوجعفر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عبدالاعلی الاسدی الکوفی . رجوع به ابن کناسة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عبدالحکم . رجوع به ابن عبدالحکم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عبدالحکم بن اعین بن لیث بن رافع مصری ، مکنی به ابوعبداللّه (182 - 268 یا 269 ه' . ق.). فقیه شافعی از ملازمان امام شافعی به مصر بود. (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 193).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
(ص ) ابن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرةبن کعب بن لوی بن غالب بن فهربن مالک بن نصربن کنانةبن خزیمةبن مدرکةبن الیاس بن مضربن نزاربن معدبن عدنان ، مکنی به ابوالقاسم پیغمبر اسلام . مادر آن حضرت آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهرةبن کلاب بن مره قرشی زهری است . هنگامی که حضرت محمد (ص ) متولد شد پدرش عبداللّه درگذشته بود و گفته اند که آن حضرت به هنگام مرگ پدر هفت یا بیست و هشت ماهه بود. تولد آن حضرت در عام الفیل (اواسط قرن ششم میلادی ) (571 م .). روز دوشنبه دهم یا دوازدهم ربیعالاول و مشهور بین شیعه امامیه هفدهم همین ماه است . پس از ولادت ، زنی از سعدبن بکر را به نام حلیمه دختر ابی ذویب برای شیر دادن او انتخاب کردند. در شش سالگی آن حضرت مادرش آمنه درگذشت و از آن پس حضرت محمد(ص )به کفالت جد خود عبدالمطلب درآمد و چون به هشت سالگی رسید عبدالمطلب نیز درگذشت و ابوطالب عم وی سرپرستی او را به عهده گرفت . محمد(ص ) با عم خود سفری چند به شام رفت و در این سفرها بود که کفایت و امانت او زبان زد شد. خدیجه دختر خویلد که زنی مالدار بود و جماعتی از مردان را برای اداره امور بازرگانی خویش در خدمت داشت صداقت و امانت محمد(ص ) را شنید از وی خواست که به اتفاق میسره غلامش مال التجاره ای را که آماده حمل بود برگیرد و به شام برد. محمد(ص ) این درخواست را پذیرفت و چون بازگشت خدیجه از او خواست که وی را به زنی بگیرد و او پذیرفت . از خدیجه چهار دختر به نام زینب و رقیه و ام کلثوم و فاطمه (علیهاالسلام ) و سه پسر به نام قاسم و طاهر و طیب و بروایتی قاسم و طاهر و عبداللّه به جهان آمدند. قاسم به مکه درگذشت و او نخستین از فرزندان رسول اکرم است که درگذشته است . خدیجه نخستین همسر رسول اکرم بود و تا او زنده بود رسول اکرم همسر دیگر اختیار نکرد. سپس سوده بنت زمعةبن قیس از بنی عامر را گرفت اما بروایتی ازدواج با وی در سال دهم بعثت در مکه و قبل از ازدواج با عایشه انجام شده است . زنان دیگر حضرت عبارتند از عایشه بنت ابوبکر، حفصة بنت عمربن الخطاب ، زینب بنت خزیمة، ام سلمه بنت ابوانیةبن المغیره مخزومی ، زینب بنت جحش الاسدی ، ام حبیبه (رملة) بنت ابوسفیان بن حرب بن امیة، جویریة بنت الحرث بن ابوضرار، میمونة بنت الحارث بن حزن هلالی ، و صفیة بنت حیی بن اخطب . خدیجه و زینب بنت خزیمة در زمان حیات رسول اکرم به ترتیب در مکه و مدینه درگذشتند.
نصب حجرالاسود به دست مبارک رسول اکرم
دیوارهای کعبه بر اثر سیل ویران شده بود و از ارتفاع آن بیشتر از حدود یک قامت نمانده بود و قبیله قریش از اینکه دست به تخریب آن زنند و مجدداً ترمیم و آن را مسقف کنند هراسناک بودند. تا آنکه گنجینه کعبه که در جوف آن قرار داشت به سرقت رفت . قبیله قریش تصمیم گرفت که به تخریب و تجدید بنای آن بپردازد واین واقعه پانزده سال پس از جنگ الفجارو در سی و پنج سالگی حضرت رسول اکرم روی داد. به هر حال کار تجدید بنا و سقف زدن خانه کعبه میان قبایل عرب تقسیم گردید و چون بنای آن به مرحله رکن و نصب حجرالاسود رسید قبایل با یکدیگر به مخالفت برخاستند چه هر قبیله می خواست افتخار نصب حجر را نصیب خود سازدو بدنبال این مخالفت همگی آماده جنگ شدند اما داوری ابوامیة مخزومی مورد قبول کلیه قبایل قرار گرفت وآن اینکه نخستین کس که وارد مسجدالحرام شود حل این مهم را به عهده گیرد. قضا را محمد (ص ) که مورد اعتماد همگی بود و او را امین میخواندند از در درآمد و قبایل بالاتفاق او را حکم ساختند حضرت فرمود تا پارچه ای آوردند و سنگ را درمیان آن گذاردند و هر قبیله ای گوشه ای از آن را گرفت تا به محل برافراشتن آن بردند و سپس حضرت محمد به دست خود سنگ را برداشت و بر دیوار کعبه ، آنجاکه مقرر بود نصب کرد. حضرت محمد (ص ) هنگامی که در مکه بسر می برد گاهگاه از مردم کناره می گرفت و به غاری در کوه معروف حرا، واقع در کوهی که امروز به جبل النور مشهور است می رفت و به عبادت و تفکر در آیات خدا و اوضاع آفرینش می پرداخت و در همین خلوتها بود که شبی وحی الهی بر او نازل شد و به پیغمبری مبعوث گشت .
مبعث رسول اکرم
بنابه روایتی بعثت آن حضرت در سن چهل سالگی و به روایتی دیگر چهل وسه سالگی بوده است که ده سال پس از بعثت را در مکه و ده سال دیگر را در مدینه گذرانید. ابن اسحاق روایت کند که حضرت رسول در چهل سالگی مبعوث گردید و سیزده سال در مکه و ده سال را در مدینه بسر برد و گویند که مدت سه سال پنهانی دعوت می فرمود و چون آیه «و انذر عشیرتک الاقربین » نازل گردید دعوت رسالت را آشکار فرمود. مشهور بین امامیه روز مبعث بیست و هفتم رجب است .ابوعمر گوید که بعثت روز دوشنبه هشتم ربیعالاول سال چهل و یکم عام الفیل بود و نخستین آیه ای که نازل گردید «اقراء باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقراء و ربک الاکرم ...» بوده و بعضی دیگر روایت کنند که نخستین آیه از قرآن آیه «یا ایها المدثر...» بوده وروایت دیگر آنکه آغاز تنزیل قرآن روز جمعه ماه رمضان و بدین آیه بوده «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن ...» و خداوند می فرماید: «و ماانزلنا علی عبدنایوم الفرقان یوم التقی الجمعان » و روز التقای دو گروه مسلمین و مشرکین در بدر صبح روز جمعه هفدهم ماه رمضان است . (رجوع به قرآن شود). دعوت حضرت محمد در مکه با مخالفت سران قریش روبرو شد و آنان در آن هنگام زمام تجارت این شهر را در دست داشتند و برای رونق کار خود از حمایت بتخانه و بت پرستان نیز دریغ نمی کردند. دعوت پیامبر اسلام که بر اساس توحید و بسط و نشر عدالت بود بامنافع آنان سازگاری نداشت لذا تا آنجا که توانستند پیروان او را آزار دادند و آزردند اما بسبب حمایت ابوطالب تا وقتی که وی در حیات بود از آزردن رسول اکرم بیمناک بودند. چون ابوطالب در سال دهم بعثت و خدیجه پس از بیست وچهار سال و شش ماه همسری رسول اکرم (با اختلاف اقوالی که در تاریخ فوت او هست ) درگذشتند، پس از مرگ این دو دوست و حامی و یاور، مصائب و گرفتاریهابه آن حضرت روی آورد و مشرکان پیوسته حضرتش را می آزردند تا سرانجام پیامبر اسلام در بیست و هفتم ماه رمضان سال دهم بعثت به اتفاق زیدبن حارثه به طائف رفت وبه دعوت ثقیف پرداخت اما آنان پذیرای وی نگشتند ناگزیر در بیست وسوم ذوالقعده همان سال به مکه بازگشت .
مهاجرت اصحاب به حبشه
چون آزار مشرکان نسبت به محمد (ص ) و پیروان او شدت یافت رسول یاران خود را که از خویشاوندان او نبودند رخصت داد تا به سرزمین حبشه روند و این هجرت در سال پنجم بعثت بود هجرت به حبشه دوبار صورت گرفت (رجوع به هجرتان و رجوع به حبشه شود).
هجرت رسول اکرم به مدینه
در همان وقت که مردم مکه به مخالفت با اسلام و پیغمبر آن برخاسته بودند در شهر یثرب حوادثی در جریان بود. دو قبیله اوس و خزرج که در این شهر بسر می بردند بر اثر نزاع با یکدیگر فرسوده و خسته شده بودند در پی کسی بودند که سرپرستی شهر را بعهده گیرد و بدین جنگ خانگی پایان دهد. در موسم حج گروهی از مردم مدینه رسول (ص ) را در مکه ملاقات کردند ودعوت او را شنیدند و او را تصدیق کردند و خبر به مردم شهر خود بردند و اسلام اندک اندک در شهر یثرب پراکنده شد و نمایندگان یثرب در دو نوبت با پیغمبر اکرم در عقبه بیعت کردند که به نام عقبه اولی و عقبه ثانیه مشهور است . (رجوع به عقبه شود). پس از بیعت انصارو فشار و شکنجه مشرکین به اصحاب حضرت دستور مهاجرت به مدینه را صادر فرمودند و خود به اتفاق ابوبکر درغاری به کوه ثور سه روز یا بیشتر مخفی شدند و از آنجا به مدینه رفتند. پس اقامت آن حضرت پس از بعثت در مکه بقولی ده سال و بقولی سیزده سال و بقول سوم پانزده سال بوده است و اکثر قول سیزده سال را پذیرفته اند. خروج حضرت از غار اول ربیعالاولی و ورود آن حضرت به مدینه دوازدهم همان ماه روز جمعه بوده است . رجوع به هجرت و هجرتان در این لغت نامه شود.
حوادث پس از هجرت
بنابروایتی حضرت رسول (ص ) شخصاً در بیست ویک غزوه شرکت داشت (و به روایتی دیگر بیست وشش غزوه بوده است ) نخستین آنها غزوه ودان و آخرین آن غزوه تبوک بوده است و سریه های آن حضرت از زمان ورود به مدینه تا سال رحلت سی وپنج سریه بوده است .رجوع به غزوه و ترکیبات آن و نیز رجوع به سریه شود.
رحلت رسول اکرم (ص )
مشهور بین امامیه رحلت آن حضرت روز بیست و هشتم صفر است اما روایات مختلفی در این باب آمده است که به اختصار آنها را در این جا می آوریم : در روز چهارشنبه دو شب به آخر ماه صفر مانده به سال یازدهم هجرت در خانه میمونه بیمار شد و چون بیماری شدت یافت حضرت را به خانه عایشه منتقل نمودندو ظهر روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول رحلت کرد و روزسه شنبه هنگام غروب آفتاب به خاک سپردند علی (ع ) و عباس و اهل بیت بر جنازه رسول اللّه نماز گذاردند و به دنبال آنها مهاجرین و سپس انصار و آنگاه زنان و بعداً بردگان صلاة میت ادا نمودند و علی و فضل بن عباس و عباس و صالح (غلام رسول اکرم ) و اوس بن خولی انصاری حضرت را غسل دادند و به روایتی اسامةبن زید و عبدالرحمن بن عوف . علی (ع ) بدن را غسل میداد و عباس و فضل و قثم واسامه و صالح آب می ریختند در هنگام غسل جامه های حضرت را از تن بیرون نیاوردند و جسد مبارک را در سه بُرد یمانی و بدون عمامه کفن نمودند. و علی و عباس و فضل و قثم و شقران و اسامةبن اوس بن خولی در قرار دادن رسول اکرم در مدفن با یکدیگر کمک کردند. غلام حضرت قطیفه ای را که بر آن جلوس می فرمود در زیر پهن کرد و ازچهار آجر لحدی ساختند و پس از تسطیح بر روی قبر مبارک آب پاشیدند. سن رسول اکرم (ص ) هنگام رحلت شصت وسه سال و به روایتی شصت و پنجسال و بقول دیگر شصت وشش سال بوده است اما روایت اول صحیح است . رجوع به اسلام و حجةالوداع و رجوع به هر یک از عناوین خاص اسلام و سیرت نبوی در این لغت نامه و رجوع به اصول کافی و اسدالغابه فی معرفةالصحابه و ابن اثیر (ج 1 ص 13 به بعد) و الاستیعاب فی اسماء الاصحاب تالیف قرطبی و ذیل الاصابة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عبدون حنفی ، مکنّی به ابوالعباس (وفات به سال 299 ه' . ق.). او راست : الاحتجاج بقول ابی حنیفه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عمر اندلسی . رجوع به ابن صفار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن عمر بازیار. او راست : کتاب الجوارح .(الفهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء القفطی ص 280).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن مالک . رجوع به ابن مالک محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمد... رجوع به ابن بطوطه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن ابی الفضل مرسی سلمی ، مکنی به ابوعبداللّه و ملقب به شرف الدین ادیب ، نحوی ، مفسر، محدث ، فقیه از ادبای معاصر یاقوت . (متولد به شهر مرس در 570 ه' . ق.). وی استادان بسیار در بغداد، خراسان ، مرو شاهجان ونیشابور و هرات و مرو و حلب و کتابهای بسیار داشته است در تفسیر قرآن و فقه و بلاغت و صرف و نحو. تا سال 624 ه' . ق. زنده بوده است . (معجم الادباء ج 7 ص 16).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن حمدویه حاکم . رجوع به ابن بیع حاکم ابوعبداللّه محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن محمدبن یحیی ... ملقب به سلامی و مکنی به ابوالحسن شاعری مشهور است و ثعالبی وی را به شاعری ستوده است . در ده سالگی شعر میگفت . در بغداد نشات یافت و سپس به موصل رفت وگروهی از مشایخ شعرا را ملاقات کرد از جمله ابوعثمان خالدی و ابوالفرج بیغاء و ابوالحسن تلعفری و جز آنان و اینان از مهارت او در شعر تعجب کردند و او را به سرقت شعر متهم ساختند. خالدی گفت من حقیقت این کار را آشکار می سازم پس دعوتی ساخت و سلامی را با شاعران حاضر ساخت و چون شراب بدور درآوردند باران و تگرگی بارید که روی زمین بپوشانید. خالدی را نارنجی در پیش بود بر آن تگرگ افکند و گفت ای یاران از شما کس باشدکه این منظره را وصف تواند کرد؟ سلامی ارتجالا بگفت :
للّه در الخالدی الاوحدالندب الخطیر
اهدی لماء المزن عند جموده نار السعیر
حتی اذا صدر العتاب الیه عن حرالصدور
بعثت الیه بعذره عن خاطری ایدی السرور؟
لاتعذلوه فانه اهدی الخدود الی الثغور
حاضران او را بفضل بستودند و به حذاقت وی اعتراف کردند جز تلعفری که همچنان بر انکار بماند تا آنکه سلامی در هجو او این ابیات بگفت :
سما التلعفری الی وصالی
و نفس الکلب تکبر عن وصاله
ینافی خلقه خلقی فتایی
فعالی ان تضاف الی فعاله
فصنعتی النفیسة فی لسانی
و صنعته الخسیسة فی قذاله
فان اشعر فما هو من رجالی
و ان یصفح فما انا من رجاله .
و سلامی را در هجو تلعفری اشعار بسیار است . ولادت سلامی آخر روز جمعه ششم ماه رجب سال 336 ه' . ق. در کرخ بغداد بود و به روز پنجشنبه چهارم جمادی الاولی سال 392 درگذشت . نسبت وی به دارالسلام بغداد است . رجوع به وفیات الاعیان ابن خلکان ج 3صص 103-105 و ج 4 ص 403، 409) شود. و نیز رجوع به سلامی محمدبن عبداللّه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمد، مکنی به ابوعبدالرحمان و مشهور به عتقی فیریابی منجم قرن چهارم هجری اهل آفریقا بود و در مصر اقامت گزید و در اغلب علوم نظر داشت و تخصصش در نجوم بود با ابوتمیم قیروانی که بر مصر تسلط یافت بسرمی برد. کتابی در تاریخ بنی امیه و بنی عباس نوشته است و به همین سبب توسط وزیر عزیزبن معز در سال 377 ه' . ق. زندانی شد و در سال 385 ه' . ق. درگذشت . وی در فنون مختلف خاصه در نجوم آثاری دارد. (از گاهنامه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن موسی کرمانی ، مکنی به ابوعبداللّه . رجوع به ابوعبداللّه محمد و معجم الادباء ج 7 ص 19 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن محمدبن محمد هاشمی بغدادی شاعر. رجوع به ابن سکره شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن مره جبلی باطنی از مردم قرطبه و باطنی است و در فلسفه «انباذ قلس » رنج فراوان برد و در آن براعت یافت . (از طبقات قاضی صاعد اندلسی ) (عیون الانباء ص 37).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن مسعودبن احمد مسعودی ، مکنی به ابوعبداللّه متوفی در چهارصدوبیست واند هجری قمری به مرو. فقیه شافعی از مردمان دانشمند و پرهیزگار مرو بود. فقه رانزد ابوبکر قفال آموخت و کتاب «مختصر» مزنی را شرح کرد. امام غزالی در کتاب الوسیط از او مطالبی نقل کرده است . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 213 - 214 ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن موسی بن سعید مرزبانی . رجوع به ابوعبداللّه مرزبانی خراسانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن میمون قداح . پس از مرگ عبداللّه بن میمون (از روسای اسماعیلیه ) به جای پدر نشست و پس از مردن محمد پیروان او به دو فرقه گشتند. فرقه ای برادر او را احمدبن عبداللّه به خلیفتی برداشتند و فرقه دیگر پسر او را که باز احمد نام داشت و ملقب به ابوشلعلع بود خلیفه شمردند. (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بن هبةاللّه بن مظفر ملقب به عضدالدین از احفاد رفیل و از خاندان آل الرفیل است و در ایام المستضی عباسی (566 تا 573 ه' . ق.) دو بار وزارت کرده است . وی سرانجام در سفر خانه خدا به دست باطنیان مقتول گردیده . رجوع به ذیل ترجمه ابن المسلمة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه بلعمی رجوع به ابوالفضل محمدبن عبداللّه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه خراسانی . رجوع به ابن طاهر ابوالعباس شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه صیرفی . رجوع به ابن صیرفی ابوبکر محمد و ابوبکر صیرفی محمدبن عبداللّه ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 199 ترجمه شماره 574 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبداللّه محب الدین . رجوع به ابن هشام محب الدین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالملک زیات ... رجوع به ابن زیات ابوجعفر محمدبن عبدالملک و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 5 صص 94-103 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالواحد. رجوع به ابوعمرزاهد، محمدبن عبدالواحد. و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 329 - 333 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالوهاب . رجوع به ابوعلی جبائی محمدبن عبدالوهاب و رجوع به جبائی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 267 - 269 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدالوهاب . رجوع به قزوینی محمدبن عبدالوهاب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن عبدکان ... رجوع به ابن عبدکان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبدون جیلی طبیب معروف . ابن البیطار در مفردات از او روایت کند از جمله در کلمه (طلق،حرف ) مدتی در بصره و زمانی به مصر در 347 ه' . ق. به امر بیمارستانی اشتغال و به صناعت منطق اهتمام داشت و این علم را از ابوسلیمان محمدبن طاهر سجستانی فراگرفت . در 360 ه' . ق. به اندلس شد و طبیب خاص مستنصر باللّه و موید باللّه بود. وی پیش از آموختن طب به علم حساب و هندسه اشتغال داشت و در اعمال کسریه تالیفی نفیس دارد و هیچکس در طب به پای او نرسیده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و نیز رجوع به عیون الانباء شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبده کاتب به گفته نظامی عروضی در چهارمقاله «دبیر بغراخان بود و در علم تعمقی و در فضل تنوقی داشت و در نظم و نثر تبحری و از فضلا و بلغاء اسلام یکی او بود» و این شرح را در خلال حکایتی که مربوطبه سوال محمود غزنوی از بغراخان ملک ماوراالنهر شده است آورده است و جای دیگر نیز وقوف برنامه های محمدعبده را از شروط دبیری دانسته است . درباب صحت انتساب نامه به محمود و مخاطب آن بغراخان یا دیگری رجوع کنید به حواشی چهارمقاله (ص 26 تا 29). محمد عبده از مردم اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم است و علاوه بر دبیری شاعری نیز می کرده و از اشعار او در ترجمان البلاغه محمدبن عمر رادویانی و حدائقالسحر رشید وطواط آمده است . از آنجمله است :
چنانکه نیست نگاری چو تو دگر نبود
چو من صبور و چو من رازدار برنائی
ترا ومن رهی و خواجه را کسی بجهان
بحسن و صبر و سخاوت ندید همتائی .
و نیز او راست :
گویند مرا چرا گریزی
از صحبت و کار اهل دیوان
گویم زیرا که هوشیارم
دیوانه بود قرین دیوان .
و نیز این بیت از اوست :
سهی سروم از ناله چون نال گشته
سها مانده از غم سهیل یمانی .
مولف ترجمان البلاغه یک بیت از قطعه منسوب به فردوسی را که در آن بیتی از ابوطاهر خسروانی آورده است ، به محمد عبده نسبت می دهد و می گوید: محمد عبده گوید (متقارب ) :
بیاد جوانی همی مویه دارم
بر آن بیت بوطاهر خسروانی
جوانی به بیهودگی یاد دارم
دریغا جوانی دریغا جوانی .

محمد عبده .

فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبیداللّه ... رجوع به ابن تعاویذی ابوالفتح محمدبن عبیداللّه بن عبداللّه و رجوع به ابوالفتح محمدبن تعاویذی ، و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 466 تا 473 و معجم الادباء چ اروپا ج 7 ص 31 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عبیداللّه بن یحیی بن خاقان ، مکنی به ابوعلی . رجوع به ابن خاقان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عثمان بن بلبل ، مکنی به ابوعبداللّه لغوی و نحوی . سیرافی و ابوعلی فارسی را ملاقات نمود در شعر و ادب زبردست بود و در سال 410 ه' . ق. درگذشت . (معجم الادباء ج 7 ص 39).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عثمان بن مسیح ، مکنی به ابوبکر معروف به جعد، شیبانی نحوی ادیب و لغوی متوفی به سال سیصدوبیست واند. او راست : کتاب الالفات ، الناسخ و المنسوخ ، کتاب القراآت ، کتاب المختصر، کتاب المقصور و الممدود و جز آن . (از معجم الادباء ج 7 ص 39).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عثمان خراسانی (نورالدین ) دانشمند و متقی ساکن شیراز متوفی به سال 740 ه' . ق. او راست : لطائف التفسیر، الزبدة فی احادیث سیدالمرسلین . (شدالازار ص 78 به بعد).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عثمان معروف به ابن اقرب ، مکنی به ابوالملیح و متوفی به سال 774 ه' . ق. او راست :الرعایة فی تجرید مسائل الهدایة. (از کشف الظنون ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عربی ، ابوبکر محیی الدین بن علی اندلسی . رجوع به ابن عربی ابوبکر محمد... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 296 - 297 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علاءالدین تکش ، ملقب به علاءالدین (596 تا 618 ه' . ق.) ششمین از خوارزمشاهیان . پس ازمرگ پدر به تاریخ بیستم شوال 596 بجای او نشست . ابتدا به دفع برادرزاده خود هندوخان پسر ارشد ناصرالدین ملکشاه که مدعی جانشینی تکش بود برخاست و هندوخان شکست خورد و به غیاث الدین و شهاب الدین از ملوک غوریه پناهنده شد ولی آنان هم از سلطان محمد شکست خوردند وسلطان محمد سرانجام در 612 دولت غوریان را منقرض کردو بر هرات و فیروزکوه و غزنه دست یافت . در 606 نیز مازندران را فتح کرده بود و در 607 سلاجقه کرمان را برانداخت . خوارزمشاهیان از عهدی که اتسز مغلوب گورخان شده بود هر سال به قراختائیان خراجی می پرداختند و ایل ارسلان و تکش هرقدر خواستند او را از زیر این بار رها سازند توفیق نیافتند بخصوص که تکش در موقع کشمکش با برادر خود سلطان شاه این خراج سالیانه را به قراختائیان پذیرفته بود. سلطان محمد در سال 607 ه' . ق. رسول گورخان را که برای وصول خراج آمده بود در آب انداخت و در آخر همین سال هم به عزم تصرف ماوراءالنهر به آن جانب حرکت نمود. مردم بخارا مقدم سلطان محمد را احترام فراوان کردند و در رسیدن به سمرقند خاقان آنجا نصرت الدین عثمان خان ملقب به سلطان السلاطین که با گورخان قراختائی صفائی نداشت به خدمت خوارزمشاه آمد و قبول نمود که به نام سلطان محمد خطبه بخواند و سکه بزند سلطان به عزم تسخیر ممالک اصلی قراختائیان از شط سیحون گذشت و در ربیعالاول 607 اردوی تانیگو والی شهرطراز سردار گورخان را شکست داد و او را به اسیری گرفت و به خوارزم آورد و کشت ، از آن تاریخ به بعد سلطان محمد به لقب اسکندر ثانی ملقب گردید. پس از آنکه قراختائیان از میان رفتند و مانع بزرگی که میان بلاد آباد ماوراءالنهر و مساکن اقوام وحشی تاتار وجود داشت برطرف شد مغولان با ممالک خوارزمشاهی مجاورت پیدا کردند و با آنکه چنگیز میخواست با خوارزمشاه روابط دوستانه داشته باشد به عللی که در تاریخ نوشته شده است با او در نزاع افتاد و پس از آنکه در 615 کوچلک را ازکاشغر راند و دولت قوم نایمان را منقرض کرد برای حمله به ممالک خوارزمشاهی به تهیاتی عظیم مشغول شد و در پائیز 616 با تمام پسران و سرداران خود به ماوراءالنهر ریخت و پس از فتح و خرابی شهرهای آباد این ناحیه خوارزم و خراسان را نیز تسخیر ساخت و خوارزمشاه همچنان از مقابل او میگریخت تا عاقبت به مازندران پناه برد و چون شنید که مغول به عقب او می آیند به جزیره کوچک آبسکون در مقابل دهانه نهر گرگان در بحر خزر رفت و در آنجا از شدت کوفتگی و اندوه جان سپرد (شوال 617 ه' . ق.)، در حالی که کفن نداشت و از جامه یکی از همراهان او را کفنی ترتیب دادند. سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه در عهد خود یکی از مشهورترین و عظیم الشان ترین پادشاهان اسلام بود چه فتوحات بزرگی که درمدت بالنسبه قلیل به دست او انجام یافت و سلسله هائی که به توسط او برافتاد همه از وقایع بزرگی بود که کمتر پادشاهی را میسر شده بود و دولت او بعد از دولت سلاجقه یکی از وسیعترین دولتها بود چه علاوه بر تمام ایران و ماوراءالنهر و خوارزم قسمتی از ترکستان و هندوستان را نیز شامل میشد و بقیه ملوک آن زمان هم فرمان خوارزمشاه را گردن نهاده بودند و او خود دیندار وعالم و علم و ادب دوست بود اما سخت کش بود و بی تدبیری داشت و مادرش ترکان خاتون نیز در بیرحمی و خودخواهی سرآمد زنان بود و سخت کشی های سلطان و مادر و بستگانش از عوامل مهم شکست و برافتادن دولت خوارزمشاهی با همه استعداد و انتظامات لشکری و پهناوری قلمرو حکومت گشت . رجوع به تاریخ عمومی عباس اقبال آشتیانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علاءالدین ملقب به سیف الدین از پادشاهان غوری (556 - 558 ه' . ق.). بعد از پدر به تخت نشست ابتدا دعات اسماعیلی را که به دعوت پدرش پرداخته بودند کشت و هر جا از اسماعیلیان نشان یافت به قتلشان فرمان داد سپس دو پسر عم خود غیاث الدین محمد و شهاب الدین محمد را که به دست پدرش محبوس شده بودند خلاص کرد ولی هنوز یکسال و کسری بیشتر از سلطنتش نگذشته بود که گرفتار تعرضات ترکمانان غز گردید. سیف الدین محمد به جنگ ایشان رفت لیکن سپهسالار اردوی او که به علت قتل برادرش به دست سلطان از او کینه ای در دل داشت نیزه ای بر او زد و سیف الدین از اسب به زیر افتاد و غزان او را هلاک کردند.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ابن المعلم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ابن سراج محمدبن علی بن عبدالرحمن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی . رجوع به ابن هانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ابوالحسن محمدبن علی بن سهل ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 202 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ابوالحسین بصری محمدبن علی ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 371 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ابوجعفر محمدبن علی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ابوطالب مکی محمدبن علی بن عطیه ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 403 و 404 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ابوعبداللّه بن ازرق... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ابوعبداللّه داستانی و نامه دانشوران ج 3 ص 73 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ابوغالب محمدبن علی ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 5 ص 113 و 118 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به ترمذی محمدبن علی بن حسن بن شیرالموذن الحکیم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به جواد اصفهانی محمدبن علی بن ابومنصور و ابوجعفر محمدبن علی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... (امام جواد...). رجوع به جواد محمدبن علی بن موسی الرضا (ع ) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به شاشی محمدبن علی بن اسماعیل قفال و رجوع به قفال شاشی محمدبن علی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به شلمغانی ابوجعفر محمدبن علی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... (خواجه ...) ملقب به قوام الدین و صاحب عیار وزیر شاه شجاع . رجوع به صاحب عیار محمدبن علی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به فاکهی محمدبن (احمدبن ) علی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به فستقه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به قطب الدین محمدبن علی بن عبدالوهاب لاهیجی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی ... رجوع به مبرمان ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن ابراهیم بن حسن بن ابی جمهور. رجوع به ابن ابی جمهور و نامه دانشوران ج 1 ص 733 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن ابراهیم بن زبرج النحوی معروف به عتابی و مکنی به ابومنصور. در نحو و لغت و فنون ادب معرفتی داشت و خطی ملیح و صحیح می نوشت . ادب را از شریف ابوالسعادات هبةاللّه بن شجری و ابومنصور موهوب بن جوالیقی و جز این دو فراگرفت و حدیث از مشایخ وقت خود بشنید. ولادت وی در ماه ربیع الاول سال 484 ه' . ق. بود و شب سه شنبه بیست و پنجم جمادی الاولی به سال 556 ه' . ق. درگذشت . نسبت او به یکی از محله های بغداد است در جانب غریی که ابومنصور از آنجا برفت و در جانب شرقی سکونت جست . (وفیات الاعیان ج 2 ص 99).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن ابراهیم فارسی استرابادی (میرزا...) (متولد 1028 ه' . ق). عالم ، فاضل ، محقق، مدقق و عارف به حدیث بود. او راست : کتاب الرجال الکبیر و المتوسط و الصغیر. شرح آیات الاحکام . حاشیه التهذیب و رسائل دیگر. (از معجم المطبوعات العربیة).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن ابی طالب (ع ). رجوع به ابن حنفیه محمدبن علی بن ابیطالب (ع ) و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 2 صص 21 - 23 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن احمد ادفوی . رجوع به ادفوی ابوبکر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن علی بن امیه . رجوع به ابوحشیشه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن حسن بن عمر واسطی . رجوع به ابن ابی صقر ابوالحسن شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن حسین بابویه قمی . رجوع به ابن بابویه ابوجعفر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن حسین بن قاسم حسنی همدانی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به وصی . صاحب جعفربن محمدبن نصیرخلدی و وصی امیرنوح سامانی صاحب خراسان و ماوراءالنهر بود. او از ابومحمد جلاب و از او حاکم ابوعبداللّه و ابوسعید گنجرودی حدیث شنیده است و در بخارا به سال 395 ه' . ق. درگذشته است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن حمزه ... رجوع به ابن حمزه عمادالدین ابوجعفر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن سهل ماسرجسی . رجوع به ابوالحسن محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن عبداللّه بن العباس بن عبدالمطلب . پدر سفاح و منصور خلیفه عباسی است . در سال 98 ه' . ق. در شام ابوهاشم فرزند محمد حنفیه با وی بیعت کرد و او را گفت خلافت در تو و اولاد تو خواهد بود و کتب خویش بدو داد و شیعه به او متمایل شدند. چون محمد را به شام مرگ دررسید فرزند خویش ابراهیم امام را جانشین ساخت . ولادت محمد به سال شصتم هجری بود. ابن حمدون در تذکره آرد که ولادت محمد به سال 62 ه' . ق. بود و به سال 126 ه' . ق. بمرد و برخی 122 گفته اندو در این سال مهدی بن ابی جعفر منصور پدر هارون در «شراة» متولد شد و گفته اند در 125 ه' . ق. بود. طبری در تاریخ گوید محمدبن علی در مستهل ذوالقعده سال 126بسن شصت وسه سالگی بمرد. و نیز در تاریخ سال 98 ه' . ق. گوید ابوهاشم عبداللّه بن محمدبن حنفیه بر سلیمان بن عبدالملک بن مروان درآمد سلیمان وی را اکرام کرد و ابوهاشم به فلسطین رفت . وی کسی را فرستاد تا بر سر راه او نشست و شیری مسموم بخورد او داد، چون ابوهاشم احساس مرگ بکرد به محمدبن علی بن عبداللّه بن عباس گفت که خلافت با فرزند او عبداللّه بن الحارثیه (یعنی سفاح ) است و کتب دعات به وی سپرد و او را برآنچه در حمیمه میکرد واقف ساخت . طبری از ابراهیم بن امام نام نمی برد و همه مورخین متفقند بر ابراهیم ، جز آنکه کار او نگرفت وامر او پایان نیافت . (وفیات الاعیان ج 2 ص 27 و 28).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی . رجوع به ابن دهان فخرالدین ابوشجاع محمدبن علی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 5 ص 12 و 13 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن عبدالواحد زملکانی ، مکنی به ابوالمعالی و ملقب به کمال الدین شافعی و متوفی به سال 727 ه' . ق.او راست البرهان فی اعجاز القرآن . (از کشف الظنون ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن عبیداللّه بن ودعان . حاکم موصل . متوفی به سال 594 ه' . ق. مکنی به ابونصر و مدون اربعین الودعانی که چهل خطبه در آن گرد آورده است . (از کشف الظنون ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن عمربن حسین بن مصباح . رجوع به ابن عسکر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن عمربن محمد تمیمی مازری ، مکنی به ابوعبداللّه فقیه مالکی و محدث . او راست : شرح صحیح مسلم به نام «کتاب المعلم بفوائد کتاب مسلم » و ایضاح المحصول فی برهان الاصول و غیره . وفات او در سال 536 در 83سالگی بوده است . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4ص 285). و نیز رجوع به ابوعبداللّه محمدبن علی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن فارس . رجوع به ابن معلم ابوالغنایم محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن لیث ، مکنی به ابوعلی (محرم 298 -ذی الحجه 298 ه' . ق.) بعد از اسیر شدن لیث بن علی مردم سیستان با برادر او ابوعلی محمد بیعت کردند محمد در این تاریخ فقط بر سیستان و قسمت شرقی ممالک صفاری یعنی بست و کابل و غزنین امارت داشت چون خبر جلوس محمد به مقتدر رسید نامه ای به احمدبن اسماعیل سامانی نوشت و به او دستور داد که لشکر به سیستان بفرستد و آنجا را فتح و به ممالک خود ضمیمه نماید. احمد هم حسین بن علی مرورودی را به سپهسالاری اردو فرستاد. حسین بن علی پس از جنگ سختی شهر زرنج را گشود و محمد از آنجا به بست گریخت . بعد از چندی امیرسامانی بسیستان آمد و بر برادر ابوعلی محمد که هنوز در قلعه ای از شهر سیستان مقاومت میکرد دست یافت و ابوعلی را هم یکی ازسرداران او در بست دستگیر کرد و به این ترتیب سیستان از دست آل صفار بیرون رفت و سیمجور از طرف احمدبن اسماعیل بن سامانی در تاریخ دوم ذی الحجه 298 ه' . ق. به حکومت آنجا برقرار گردید. و رجوع به صفاریان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بن محمدبن حسن ظهیری کاتب سمرقندی بهاءالدین ملقب به ظهیری دبیر طمغاج خان از ملوک خانیه . او راست : انشاء کتاب سندبادنامه که به نام قلج طمغاج خان بن قلج قراخان کرده است و آن به اهتمام احمد آتش در 1328 ه' . ق. در اسلامبول به طبع رسیده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی بصری . رجوع به ابوالحسین بصری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی خسروی سرخسی ، مکنی به ابوبکر. رجوع به خسروی .... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی قشیری . رجوع به ابن دقیقالسعید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن علی نطنزی . شرح احوال وی ذیل ترجمه ادیب نطنزی آمده است . رجوع به ادیب نطنزی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمر... رجوع به ابوبکر محمدبن عمربن حفصربن فرخان طبری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمر... رجوع به رازی محمدبن عمربن حسین بن حسن بن علی و فخررازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمربن عبدالعزیزبن مازه ملقب به شمس الدین صدر جهان رئیس بخارا. وی در سنه 559 ه' . ق. هجوم ترکان قرلق را بر بخارا به لطایف الحیل به تعویق افکند تا جغری خان بن حسن تگین که از جانب خطا والی سمرقند و بخارا بود برسید و شر ایشان را دفع نمود. سوزنی شاعر معروف در حق او مدایح بسیار گفته است از جمله :
صدر جهان رسید به شادی و خرمی
در دوستان فزونی و در دشمنان کمی ...

سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 298).


وی از خاندان آل برهان است که نام خاندانی است بزرگ از بخارا معاصر سلاجقه و خوارزمشاهیان . و این خاندان به بنی مازه نیز معروفند که هر دو شهرت به اعتبار نام موسس آن برهان الدین عبدالعزیزبن مازه می باشد. رجوع به آل برهان و حواشی مرحوم قزوینی بر لباب الالباب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمربن محمد معروف به ابن برغوث از متخصصین علم نجوم و ریاضیات بود و در نحو و معرفت قرآن و فقه براعت داشته است و ازعلمای قرن پنجم هجری در اندلس به شمار می رود و وفاتش در سال 444 ه' . ق. اتفاق افتاده است . (گاهنامه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمر رادویانی . او راست کتاب ترجمان البلاغه در علم بدیع و این کتاب اصل کتاب حدائقالسحر رشیدالدین وطواطاست . سابقاً به غلط به فرخی شاعر سیستانی نسبت کرده بودند و آن به اهتمام احمد آتش به سال 1949 م . در اسلامبول از روی نسخه 507 ه' . ق. به طبع رسیده است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمران بن موسی بن سعید مرزبانی ، مکنی به ابوعبداللّه کاتب خراسانی الاصل و بغدادی المولد ادیب و مولف و محدث ثقه که تمایل به مذهب تشیع داشت . نخستین کس بود که دیوان یزیدبن معاویةبن ابی سفیان اموی را گرد آورد. مرزبانی در سال 297 یا 296 ه' . ق. تولد یافته و در سال 384 و بقولی در 378 ه' . ق. درگذشته است اما تاریخ اول درست تر بنظر می آید. پس از آنکه ابوبکر خوارزمی بر او نماز گزارد در خانه او، واقع در شارع عمرو رومی به بغداد در جانب شرقی دفن گردید. گروهی از وی روایت کرده اند همانطور که او از ابن درید و ابن الانباری و دیگران روایت کرده است . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 354). و نیز رجوع به ابوعبداللّه مرزبانی خراسانی محمدبن عمران بن موسی بن سعید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمرو... رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی اللّه بن عباد المعتضد... و وفیات الاعیان ج 5 صص 21 - 39 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمرو... رجوع به واقدی محمدبن (عمرو ...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمروبن حزم انصاری ، مکنی به ابوالقاسم (یا ابوسلیمان ) درسال دهم هجرت در نجران به دنیا آمد و پدرش عامل رسول اکرم (ص ) در آن منطقه بود و گویند که نامگذاری محمدبه روی به دستور پیامبر بوده است . مردی فقیه و فاضل و از فقهای مسلمانان بود که از پدر خود و گروهی دیگر از صحابه و مردم مدینه روایت کرده است محمد در یوم الحرة در سال 63 ه' . ق. در زمان یزیدبن معاویه به دست مردم شام به قتل رسید و پسری داشت به نام ابوبکر که او نیز مردی فقیه بود. (از اسدالغابة ج 4 ص 327).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عمید... رجوع به ابن عمید ابوالفضل محمدبن العمید و الاعلام زرکلی ج 3 ص 888 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عنین ... رجوع به ابن عنین ابوالمحاسن محمدبن نصر... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عیسی ... رجوع به ابوعیسی محمدبن عیسی بن سورة و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 278 و ترمذی محمدبن عیسی بن سورة... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن عیسی بیتی است از بیوت آل عیسی و رئیس آنها. (از صبح الاعشی ج 1 ص 325).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن غالب رفاء اندلسی رصافی شاعر، ملقب به ابوعبداللّه . از شعرای به نام و مشهور اندلس بود و در سال 572 ه' . ق. در شهر مالقة درگذشته است . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 433).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن فتوح ابی نصربن عبداللّه بن حمیدبن یصل ازدی حمیدی اندلسی میورقی حافظ مشهور. اصل اواز قرطبه از ربض رصافه از مردم جزیره میورقه است . از ابن حزم اندلسی و یوسف بن عبداللّه مولف کتاب الاستیعاب روایت بسیار کند. وی در سال 448 ه' . ق. به شرق اسلامی سفر نمود و پس از انجام مراسم حج در بغداد اقامت کرد. مردی پارسا و طالب علم و کمال بود. او راست : کتاب «الجمع بین الصحیحین البخاری و مسلم « »جذوةالمقتبس » در شرح حال دانشمندان اندلس و کتاب «وفیات الشیوخ ». ولادت او قبل از سال 420 بوده است و در سال 488 ه' . ق. در بغداد وفات کرده ، اما سمعانی در کتاب الانساب تاریخ فوت او را 491 ه' . ق. نوشته است و در کتاب ذیل انساب سمعانی تاریخ وفات حمیدی را 17 ذی الحجه سال 488 نوشته و محل دفن او را در مقبره باب ابرز نزدیک ابواسحاق شیرازی . در سال 491 به مقابر باب حرب منتقل گردید و در جوار بشربن حارث معروف به بشرحافی مدفون شده است . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 282).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن فخرالدوله .رجوع به ابن جهیر عمیدالدوله محمدبن فخرالدوله شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن فخرالدین عبدالعزیز کوفی . رجوع به ابوسعیدبن فخرالدین و حواشی مرحوم قزوینی بر لباب الالباب چ لیدن منقول در ص 609 چ مرحوم نفیسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن فضل . رجوع به ابوالقاسم محمدبن ابوالعباس فضل بن احمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن فضل بن احمدبن محمدبن احمدبن ابوالعباس صاعدی فراوی نیسابوری ، ملقب به کمال الدین و مکنی به ابوعبداللّه . محدث فقیه و مناظر و واعظ بود در مجلس درس امام الحرمین جوینی حاضر می شد. پس از سفر به مکه و مدینه و بغداد و افاضه در این شهر مجدداً به نیسابور بازگشت و به تدریس در مدرسه ناصحیه و امامت مسجد مطرز مشغول شد. فراوی از بسیاری از دانشمندان حدیث شنید و به روایت چندین کتاب از تالیفات حافظ بیهقی منفرد بود و درباره او گویند«الفراوی »، «الف راوی ». ولادت وی در سال 442 یا 441 ه' . ق. در نیشابور و وفات او به سال 530 بوده است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن فلاح بن هبةاللّه موسوی . رجوع به آل مشعشع شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن فورک ... رجوع به ابن فورک محمدبن حسن ... ووفیات الاعیان ج 4 ص 272 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 883 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن فیصل ... رجوع به ابن سعود محمدبن فیصل شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاسم ... رجوع به ابوبکر محمدبن قاسم ابی محمدبن محمد... انباری و وفیات الاعیان ج 4 صص 341 - 343 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاسم ... رجوع به ابوبکر محمدبن قاسم ابی محمدبن بشار... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاسم بن خلاد... رجوع به ابوالعیناء محمدبن قاسم بن خلادبن یاسر...، مکنی به ابوعبداللّه اهوازی ... و وفیات الاعیان ج 4 صص 343- 348 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاسم ... رجوع به عمرانی محمدبن قاسم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاسم ... رجوع به واسطی محمدبن قاسم ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاسم بن علی بن عمربن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب . مادرش صفیه دختر موسی بن عمربن علی بن حسین (ع ) است . کنیه او ابوجعفر و شهرتش الصوفی است زیرا پیوسته جامه ای از پشم سفید بر تن میداشت . مردی دانشمند و فقیه و اصولی و پرهیزگار بود. در اصول به مذهب معتزله و در امامت معتقد به رای جارودیه بود. طبری در حوادث سال دویست و نوزدهم هجری حادثه قیام محمدبن قاسم را ذکر کرده گوید که در طالقان خراسان ظهور نمود و مردم را به رضا از آل محمد دعوت میکرد و گروهی دعوت او را پذیرا شدند. در طالقان و کوههای اطراف آن میان وی و فرماندهان محمدبن طاهر جنگی رخ داد و محمد توانست به اتفاق یاران خود به نسا فرار کند، عامل شهر نسا او را دستگیر کرد و نزد عبداللّه بن طاهر فرستاد و او محمد را نزد المعتصم گسیل داشت . معتصم او را در شهر سامراء در زندان مسرور خادم بزرگ محبوس نمود اما به روایت ابوالفرج توانست شبانه فرارکند و تا پایان خلافت معتصم و الواثق ناپدید بود تا آنکه در عهد المتوکل درگذشت و گویند که او را مسموم نمودند. (از مقاتل الطالبیین ص 577 به بعد و حاشیه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاسم بصری نسابه . رجوع به ابوالحسن محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاسم فقیه ،مکنی به ابوالحسن از مشایخ ثعلبی . او راست تفسیر النبی (ص ) که ثعلبی گوید از مصنف آن مقداری شنیدم و درروایت باقی مرا اجازت داد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاسم ملقب به محیی الدین . او راست تعلیقه بر تفسیر بیضاوی . رجوع به اخوین ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قاضی کمال الدین شهرزوری ، ملقب به محیی الدین و مکنی به ابوحامد. وی برای تحصیل علم به بغداد رفت و در خدمت شیخ ابومنصور رزاز فقه آموخت و از آنجا به شام رفت و به نیابت از پدر خود قاضی کمال الدین شهرزوری فقیه در دمشق و حلب به قضاوت پرداخت (555 ه' . ق.) و پس از فوت پدر در نزد حاکم حلب الملک الصالح اسماعیل بن نورالدین مقرب گشت و تدبیر سیاست وامور حلب بدو تفویض شد (573 ه' . ق.) اما طولی نکشید که بر اثر سعایت خانه نشین شد و به موصل آمد و در مدرسه پدر خویش و نیز در مدرسه نظامیه موصل به تدریس پرداخت و در نزد حاکم موصل ، عزالدین مسعود زنگی ، مقرب شد و بر تمام شئون موصل مستولی گردید و چندین مرتبه از طرف او رسولانی به بغداد رفتند. ولادت او در حدود سال 510 ه' . ق. بوده است و عماد کاتب در الخریده تاریخ تولد او را 519 می نویسد. محیی الدین شهرزوری در سال 568 ه' . ق. درگذشت و در خانه خود در محله قلعه موقتاً مدفون گشت آنگاه وی را به مدینه منوره انتقال دادند. او را فرزندی بود به نام عمادالدین احمد که در سال 569 به رسالت از طرف حاکم موصل به بغداد رفت . (از وفیات الاعیان ج 4 صص 246 - 248 چ بیروت ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قدامه ... رجوع به ابن قدامه شمس الدین محمدبن احمد مقدسی حنفی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 852 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قریعة. رجوع به ابن قریعة قاضی ابوبکر محمدبن عبدالرحمن و محمدبن عبدالرحمن و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 382 - 384 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قوطیة... رجوع به ابن قوطیه ابوبکر محمدبن عمر... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 ص 368 تا 371 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قیسر... رجوع به شمس الدین محمدبن قیس رازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قیسرانی ... رجوع به ابن قیسرانی ابوالفضل شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن قیم ... رجوع به ابن قیم الجوزیة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن کثیر فرغانی . رجوع به ابن کثیر محمدبن کثیر... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن کیزانی ... رجوع به ابن کیزانی محمدبن ابراهیم ... و وفیات الاعیان ج 4 ص 461 و 462 ترجمه شماره 678 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن کیسان ... رجوع به ابن کیسان ابوالحسن محمدبن احمد و الاعلام زرکلی ج 3 ص 845 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن لره . رجوع به ابن لره محمد اصفهانی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ماجه ... رجوع به ابن ماجه ابوعبداللّه محمدبن یزید... قزوینی و ابوعبداللّه ... و وفیات الاعیان ج 4 ص 279 چ بیروت شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مبارک ... رجوع به ابن الخل ابوالحسن محمدبن مبارک ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مبشربن ابوالفتوح نصربن ابویعلی بن ابوالبشائربن ابویعلی بن مبشر. از فضلا و علمای ریاضی است که در نجوم و فلسفه ماهر بود و امور علاءالدین ابونصر محمدبن ناصرالدین با او بوده است . در سال 618 ه' . ق. در بغداد وفات یافت و در طرف قبر موسی بن جعفر(ع ) مدفون گشت . (گاهنامه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محرزبن محمد وهرانی ، ملقب به رکن الدین (یا جمال الدین ) و مکنی به ابوعبداللّه (وفات 575 ه' . ق.). یکی از فضلا و ظرفا و از مردم مغرب اسلامی است به روزگار صلاح الدین از وهران به مصر آمد. وصنعت او انشاء بود و لیکن چون بدین شهر درشد و قاضی فاضل و عماد اصفهانی کاتب بدید دانست که از طبقه آنان نیست پس از راه جد بگردید و راه هزل پیش گرفت و خواب نامه ها و رسائلی بساخت که بدو منسوب است که بر روح سبک و طبع روان و کمال ظرافت وی دلالت کند. در شهرها به سیر و سیاحت پرداخت و روزگاری به دمشق اقامت جست و منصب خطابه داریا از دیه های دمشق را بیافت و به سال 575 ه' . ق. در این قریه درگذشت و بدر تربت شیخ ابوسیلمان دارانی به خاک سپرده شد. (از وفیات الاعیان ج 4 ص 385 چ بیروت ). و رجوع به الاعلام زرکلی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد... رجوع به ابن جهیر فخرالدوله ...و ابونصر محمدبن محمدبن جهیر و وفیات الاعیان چ بیروت ج 5 صص 127 - 134 و تجارب السلف و دستورالوزراء شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد... رجوع به ابن علقمی ابوطالب ... محمدبن محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد. رجوع به ابن نباته قاضی جمال الدین ابوبکر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد... رجوع به ابوالمعالی محمدبن محمدبن ایوب و الملک الکامل و وفیات الاعیان ج 5 صص 79 - 92 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد... رجوع به ابوالوفاء محمدبن محمدبن یحیی ... بوزجانی و وفیات الاعیان ج 5 ص 167 و 168 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد... رجوع به ابوحامد غزالی زین الدین محمدبن محمدبن ... طوسی و وفیات الاعیان ج 4 صص 216 - 219 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد...رجوع به ابومنصور مروی طوسی و محمدبن محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد... رجوع به ابونصر محمدبن محمدبن اوزلغبن طرخان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد... رجوع به انوری اوحدالدین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد... رجوع به شرف الدین محمدبن محمد فراهی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد... رجوع به قطب الدین رازی محمدبن محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن احمدبن همَماه رامشی نیشابوری ، مکنی به ابونصر. عالم در علم نحو و علوم حدیث و قراات و لغت . حدیث را از اصحاب اصم و غیره فراگرفت و ادب را از ابوالعلاء مصری و دیگران آموخت و در نیشابور املای حدیث می نمود. ولادت او 440 و وفاتش 489 ه' . ق. است و اشعاری از او باقی مانده است . (از معجم الادباء ج 7 ص 100).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن [ احمد ] یا محمد عمیدی . فقیه حنفی مذهب سمرقندی ،ملقب به رکن الدین در فن مسائل خلافی و بحث و تحقیق استاد و نخستین کسی است که در این فن کتاب نوشت وی درخدمت رضی الدین نیشابوری بود و یکی از ارکان چهارگانه ای بودند که در خدمت رضی الدین در فن خلاف تبحر یافتند و همه را رکن الدین لقب دادند: رکن الدین طاوسی ، رکن الدین امام زاده . عمیدی را آثاری است از جمله : الارشاد، النفائس . عمیدی در سال 615 ه' . ق. در بخارا درگذشته است . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 257 - 258).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد بلعمی الوزیر. رجوع به بلعمی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن جهیر. رجوع به ابن جهیر فخرالدوله محمدبن ... و تجارب السلف ص 252 و 256 و 283 و دستورالوزراء ص 84 و وفیات الاعیان ج 5 صص 127 - 134 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن خضر زبیری مقدسی . رجوع به ابن هشام محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن شحنه . رجوع به ابن شحنه ابوالولید... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن داود صنهاجی . رجوع به ابن آجروم شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن عباد بغدادی ، مکنی به ابوعبداللّه نحوی و عالم در قراات و علوم عربیت از شاگردان سیرافی . او راست : کتاب الوقف و الابتداء. وی در سال 334 ه' . ق. وفات یافت . (از معجم الادباء ج 7 ص 90).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن عبداللّه . رجوع به ابن ناظم بدرالدین محمد... و نامه دانشوران ج 1 ص 119 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن عمر اخسیکتی . رجوع به اخسیکتی محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن محمدبن سعدبن عبداللّه بروی شافعی فقیه ، مکنی به ابومنصور. از ائمه فقهاء شافعی در فقه و علم کلام و وعظ بود. فقه را از محمدبن یحیی آموخت . در خلاف راه تازه ای دارد. او راست : کتاب «المقترح فی المصطلح » در جدل . بروی در سال 576 ه' . ق. به بغداد آمد و مورد استقبال خاص و عام گردید و در مدرسه بهائیه نزدیک نظامیه بغداد روزانه چند نوبت به تدریس می نشست و در مسجد جامع قصر خلیفه حلقه مناظره داشت و در مدرسه نظامیه بوعظ می نشست و در آن هنگام مدرس نظامیه ابونصر احمدبن عبداللّه شاشی بود. تولد او سال 517 ه' . ق. به طوس بود و در سال 567 ه' . ق. به بغداد درگذشت و المستضی بامراللّه در مسجد قصر بر وی نماز گزارد و در جوار ابواسحاق شیرازی در باب ابرز دفن گردید. (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 225 - 226).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن مواهب بن محمد، مکنی به ابوالعز معروف به ابن الخراسانی متولد به سال 494 و متوفی به سال 576 ه' . ق. نحوی ، عروضی ، شاعرو کاتب است و شعر بسیار از او مانده است . و تالیفاتی در عروض و ادب دارد. (از معجم الادباء ج 7 ص 101).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن نعمان معروف به شیخ مفید. رجوع به شیخ مفید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن یزید ملقب به ابن ماجه . رجوع به ابن ماجه ابوعبداللّه ... و روضات الجنات ص 698 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمدبن یوسف میدانی . رجوع به میدانی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 981 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد ادریسی ، مکنی به ابوعبداللّه و ملقب به شریف ادریسی . رجوع به ادریسی ابوعبداللّه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد ادریسی صقلی . رجوع به ادریسی ابوعبداللّه محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد بروی طوسی . رجوع به محمدبن محمدبن سعدبن عبداللّه بروی شافعی . و رجوع به ابومنصور بروی طوسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد جزری ملقب به شیخ شمس الدین . رجوع به ابن جزری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد صفی الدین بن نفیس الدین حامد. رجوع به عمادالدین کاتب شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد مرادی بخارائی ، مکنی به ابوالحسن یا ابوالحسین . ثعالبی در یتیمةالدهر گوید: ابوالحسن محمدبن محمد مرادی شاعری بخارائی بود و او را شعر بسیار است مدون و از اخبار مشهور او آن است که امیر سعید نصربن احمد روزی به چوگان بازی سوار شد، باران آمد و زمین رانمناک کرد چون به خانه رفت مرادی نزد وی شد و گفت :
اشهد ان الامیر نصرا
یخدمه الغیث و السحاب
رش تراب الطریق کی لا
یوذیه فی المرکب التراب
لا زال یبقی له ثلاث
العز و الملک والشباب .
مرادی بجز شعر تازی شعر پارسی نیز سروده است که در کتاب معیارالاشعار از وی نقل شده است و در یتیمةالدهر ثعالبی نیز چند قطعه از او آمده است . نظامی عروضی در چهارمقاله در مقالت دوم که اسامی شعرای سلف را می شمرد مرادی را از شعرای سامانیان به شمار می آورد و رودکی او را در قصیده ای مرثیه گفته است :
مرد مرادی نه همانا که مرد
مرگ چنان خواجه نه کاری است خرد.
رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 2 صص 512 - 514 و ج 3 صص 808 - 1307 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمد، مکنی به ابویعلی معروف به ابن هباریة. و رجوع به ابن هباریة شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمود... او راست کنزالحکمة و الشجرةالالهیة. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به شهرزوری شمس الدین محمدبن محمود شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن محمودبن سبکتکین ، مکنی به ابواحمد (از ربیعالاول تا شوال 421 ه' . ق.). سلطان محمود در مرض موت پسر خویش محمد را که در این تاریخ والی جوزجانان و بلخ بودبه جانشینی معین کرد و پسر دیگر، مسعود را که سابقاً ولیعهد کرده بود به علت رنجشی که از او داشت از این حق محروم نمود. محمد پس از فوت پدر از بلخ به غزنه آمد و با لقب جلال الدوله بر جای پدر نشست . محمد مردی ضعیف النفس و عشرت دوست و نسبت به امور ملکی بی اعتنا بود بهمین جهت جمعی از سران سپاهی و اکابر دولت پنهانی با مسعود که در این تاریخ در ری بود ساختند و او را به سلطنت و گرفتن مقام پدر خواندند و مسعود به دعوت ایشان از ری به نیشابور آمد و در آنجا جمعی از خواص محمودی و امرای لشکری به مسعود پیوستند و او را به سلطنت تبریک گفتند. و در همین تاریخ از جانب قادر خلیفه عباسی نیز فرمان رسمی به نام مسعود رسید و مسعود با قوت قلب تمام به جانب غزنین رهسپار شد. محمد،حاجب بزرگ علی بن ارسلان را که از منسوبین نزدیک سلطان محمود بود با عم خود یوسف بن سبکتکین به سرداری لشکر اختیار نمود اما آنان دانستند که مقاومت با مسعود مثمر ثمر نخواهد بود به همین جهت امیرمحمد را در 13 شوال 421 ه' . ق. گرفتند و به قلعه کوهتیز بازداشتند و چون امیر مسعود به هرات رسید و عزم بلخ کرد تا زمستان آنجا بماند دستور داد امیرمحمد را به حبس قلعه مندیش بردند، در آن حال یکی از ندیمان امیر محمد که شعر و ترانه خوش گفتی بر بدیهه این دو بیت بگفت :
ای شاه چه بود اینکه ترا پیش آمد
دشمنت هم از پیرهن خویش آمد
از محنتها محنت تو بیش آمد
از ملک پدر بهر تو مندیش آمد.
ظاهراً امیر محمد را بعدها از حبس قلعه مندیش به قلعه «نغر» در هند برده اند زیرا در غره صفر 432 ه' . ق. امیر ایزدیار فرزند امیر مسعود از نغرباز می آید و همان شب امیر محمد را محرمانه به قلعت غزنین می آورند و چهار پسرش احمد و عبدالرحمان و عمر و عثمان را نیز و امیر حرس بر او موکل می شود و سپس از چهار پسر او بیعت ایمان می گیرند که ناراستی نکنند و خلعت می پوشانند و در این حال امیر مسعود با خزانه و حرم عازم هند می شود و برادر را با خود می برد (احتمالاً امیر محمد در این هنگام کور بوده است ) غلامان در کنار شط سند به طمع جواهراتی که مسعود همراه داشته به غارت خزائن می پردازند و او را می کشند و محمد را باتهدید بار دیگر به امارت می نشانند و چهار ماه (از ربیع الاخر تا شعبان ) امارت می کند و آنگاه به دست برادرزاده خود مودود کشته می شود. وزارت محمد را در هفت ماه امارتش خواجه ابوسهل احمدبن حسن حمدوی داشت که از بزرگان منشیان و فضلا و ادب پروران زمان خود بود. رجوع به تاریخ مفصل عباس اقبال چ دبیرسیاقی ص 268 و تاریخ بیهقی و لباب الالباب عوفی ج 2 صص 25 - 27 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مراغی ... رجوع به ابن مراغی ابوالفتح محمدبن جعفر...و الاعلام زرکلی ج 3 ص 878 و ابوالفتح محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مردینش ... رجوع به ابن مردینش محمدبن احمد... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 899 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مرزوق... رجوع به ابوعبداللّه بن مرزوق شمس الدین احمد و الاعلام زرکلی ج 3 ص 854 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مستنیر.رجوع به قطرب محمدبن مستنیر نحوی لغوی و ابوعلی محمدبن ... و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 312 - 313 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مسلم بن عبیداللّه بن عبداللّه بن شهاب ... مکنی به ابوبکر. از فقها و محدثان و اعلام تابعین مدینه است . ده تن از صحابه را بدید. جماعتی از ائمه از او روایت کنند، که از آنجمله مالک بن انس و سفیان بن عیینه و سفیان ثوری . عمربن عبدالعزیز درباره او بنوشت بر شما باد به ابی شهاب که مردی را داناتر به سنت از وی نخواهید یافت . وی در رمضان سال 124 یا 123 یا 125 ه' . ق. به سن هفتادودوسالگی درگذشت . و گفته اند مولد وی سال پنجاه و یک بود. (وفیات الاعیان چ تهران ص 24 ج 2 و چ بیروت ج 4 ص 177).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مسلم بن قتیبه . رجوع به ابن قتیبه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مسلمةبن خالدبن مجدعة... انصاری اوسی حارثی ، مکنی به ابوعبدالرحمن یا ابوعبداللّه . او در تمام جنگها و مواقع در رکاب پیامبر بود مگر در واقعه تبوک . در زمان عمر اگر کسی از عاملی شکایت میکرد حال او را از محمد میپرسید پس از قتل عثمان خانه نشین شد و شمشیری از چوب برای خود بساخت تا وارد فتنه نشود. محمد در سال 46 یا 48 ه' . ق. در 77سالگی در شهر مدینه درگذشت . (از اسدالغابة ج 4 ص 331).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مظفربن محتاج چغانی از امیران آل محتاج . کنیت او ابوبکر است . امیرنصربن احمد سامانی به سال 321 ه' . ق.سپاهسالاری عساکر خراسان و هم حکمرانی آن ناحیت به وی مفوض داشت و تا آخر عمر آن منصب داشت و در پایان عمر به علت بیماری طویل شغل او را به پسر وی ابوعلی احمد دادند. وفات محمد در چغانیان به سال 329 ه' . ق.بود. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به آل محتاج شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن معلم . رجوع به ابن معلم ابوالغنائم محمدبن علی بن فارس ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 5 صص 5 - 9 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن معن ... رجوع به ابویحیی محمدبن معن بن محمدبن ... و وفیات الاعیان ج 5 صص 39 - 45 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مفضل ... رجوع به ابوالطیب ضبی محمدبن مفضل بن سلمة... و وفیات الاعیان ج 6 ص 205 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مقله ... رجوع به ابن مقلة ابوعلی ... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 5 صص 113 - 118 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن مکی ... رجوع به شمس الدین محمدبن مکی بن حامد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ملکشاه بن الب ارسلان ملقب به غیاث الدین و مکنی به شجاع . چون ملکشاه مردسه فرزند او محمد و برکیارق و سنجر ملک او را تقسیم کردند با بودن برکیارق محمد و سنجر را اهمیتی بود برکیارق سلطان بود و آن دو چون پیروان وی ، میان محمد و برکیارق اختلاف افتاد و محمد و سنجر به بغداد شدند و امام المستظهر باللّه آنان را خلعت داد. و محمد را خلعت های هفتگانه که به سلاطین دهند بدادند و طوق و تاج و سوارین بپوشاندند و خلیفه او را به دست خویش لوا بست و دو شمشیر بر وی حمایل ساخت و او را پنج اسب با زین ببخشید و به سنجر برادر او نیز خلعتی شایسته پوشاندند و در جامع بغداد خطبه سلطنت به نام محمد خواندند و خطبه برکیارق ترک گفتند. محمدبن عبدالملک همدانی در تاریخ خویش گوید: این واقعه به سال 495 ه' . ق. بود. صاحب تاریخ سلجوقی گوید: در هفدهم ذوالحجه سال 492 ه' . ق. در بغداد خطبه به نام سلطان محمد خواندند و دیگران نیز با این مورخ در این داستان موافقت کرده اند. آنگاه همدانی گوید: اتفاق عجیب اینکه خطیب جامع قصر در بغداد خطبه خواند و چون به نام سلطان برکیاروق رسید زبان وی به خطا به نام سلطان محمد بگردید و او را دعا گفت . اصحاب برکیاروق سرزنش بکردند وخطیب بدین گناه از کار بازشد و پسر وی را این رتبت بدادند آنگاه چند روز از این واقعه برنگذشت که خطبه به نام سلطان محمد خوانده شد. سلطان محمد برازنده ترین پادشاهان سلجوقی بود. آثاری پسندیده و روشی نیکو ومعدلتی شامل داشت . وی روز پنجشنبه 24 ذوالحجه سال 511 ه' . ق. در اصفهان به سن سی وهفت سال وچهارماه وشش روز درگذشت و در مدرسه عظیمیه مدفون گشت و آن مدرسه وقف طائفه حنفی بود. (از وفیات الاعیان ج 2 صص 156 - 158). و رجوع به تاریخ عمومی عباس اقبال آشتیانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن منذر. رجوع به ابن منذر محمدبن ابراهیم نیشابوری شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن منصور. رجوع به ابونصر کندری و عمیدالملک محمدبن منصوربن محمد کندری و وفیات الاعیان ج 5 صص 138 - 143 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن موسی بن شاکر، مکنی به ابوعبداللّه . رجوع به بنوموسی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن موفق... رجوع به ابوالبرکات نجم الدین خبوشانی محمدبن الموفق... و وفیات الاعیان ج 4 ص 339 و 340 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن میکال ... رجوع به طغرل بیک محمدبن میکال بن سلجوق و ابوطالب محمدبن میکال و وفیات الاعیان ج 5 صص 63 - 68 چ بیروت شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ناصربن محمد،مکنی به ابوالفضل بغدادی و معروف به سلامی حافظ ادیب . ادب را از خطیب تبریزی ابوزکریا فراگرفت و دارای خطی بسیار نیکو بود. بسیاری از ائمه از او روایت کرده اند و از جمله آنان ابوالفرج بن الجوزی است و سمعانی نام او را در کتابهای خود آورده است . ولادت او در سال 467 ه' . ق. و وفاتش به سال 550 ه' . ق. بوده است .وی در باب الحرب در زیر سدره در جوار ابومنصور ابن الانباری واعظ دفن گردید. (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 293). و رجوع به ابوالفضل محمدبن ناصر سلامی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن نجار... رجوع به ابن نجار ابوالحسین محمدبن جعفر و اعلام زرکلی ج 3 ص 878 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن نصرالدین بن نصر... بن عنین . رجوع به ابن عنین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن نعمان رجوع به شیخ مفید محمدبن نعمان شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن نقطه ... رجوع به ابن نقطه ابوبکر محمدبن عبدالغنی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 392 - 393 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن نقیب ... رجوع به ابن نقیب جمال الدین ابوعبداللّه محمد و الاعلام زرکلی ج 3 ص 902 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن واصل ... رجوع به ابن واصل محمدبن سالم و الاعلام زرکلی ج 3 ص 898 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن وراق... از فرزندان مصعب بن الزبیراز قبیله عبدالعزی است . (از صبح الاعشی ج 1 ص 357).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ورقاء. رجوع به ابن ورقاء اودنی ابوبکر محمدبن عبداللّه بن محمد... و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 209 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن ولید... رجوع به ابن زندقة ابوبکر محمدبن ولید... و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 262 - 265 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن هارون . رجوع به امین محمدبن هارون الرشید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن هارون وراق. رجوع به ابوعیسی محمدبن هارون شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن هانی بن محمد... ازدی اندلسی . رجوع به ابن هانی ابوالقاسم (یا ابوالحسن ) ... و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 421 - 424 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن هباریة. رجوع به ابن هباریه شریف ، ابویعلی محمدبن محمدبن صالح هاشمی عباسی . و رجوع به ابویعلی و شریف ابوعلی و وفیات الاعیان ج 4 صص 453 - 457 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ابن هذیل . رجوع به ابوالهذیل محمدبن هذیل معروف به علاف و وفیات الاعیان ج 4 صص 265 - 267 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن هشام بن عوف تمیمی شیبانی سعدی لغوی . رجوع به ابن هشام ابومحلم محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن همام الدین سیواسی . رجوع به ابن همام کمال الدین ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن هندوشاه بن سنجر عبداللّه صاحبی نخجوانی . منشی پسر هندوشاه مولف تجارب السلف . او راست دستورالکاتب فی تعیین المراتب که در عهد سلطان اویس بهادرخان (757 - 776 ه' . ق.) تالیف کرده و کتابی در لغت دارد به نام صحاح الفرس که در 727 ه' . ق. تالیف کرده است و در طهران به تصحیح دکتر طاعتی در عداد نشریات بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ شده است و آن (به استثناء فرهنگ قطران ) سومین فرهنگ موجود فارسی است یعنی پس ازلغت نامه اسدی (تالیف بعد از 458 ه' . ق.) و فرهنگقواس (تالیف بعد از 690 ه' . ق.) و حدود 2300 لغت دارد. (از یادداشت مرحوم دهخدا و یادداشت لغت نامه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن هیثم ... رجوع به ابن هیثم ابوعلی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 884 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی بن ابان یکی از بنومنجم . حسن الادب ، حسن البلاغه ، فصیح اللسان ، صاحب کتب مدونه و اخبار است و معرفتی تمام به غناء و نجوم داشت و کتبی داشته است از جمله کتاب اخبارالشعراء. (از الفهرست ابن الندیم ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی ابی البغل . رجوع به ابی البغل شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی بن عمر. رجوع به قرافی محمدبن یحیی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی بن محمدبن شفیع قزوینی . او قاموس فیروزآبادی را به سال 1117 ه' . ق. به امر شاه سلطان حسین صفوی به فارسی ترجمه کرده است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی بن منده ، مکنی به ابوعبداللّه عبدی حافظ ثقه مشهور مولف کتاب «تاریخ اصفهان » از خاندان ابن منده که شخصیتهای بزرگ علمی از آن برخاسته اند. مادرش برة دختر محمد از عبدیالیل بوده و لذاعبدی به خالوهای خویش منسوب گردید. عبدی در سال 301ه' . ق. درگذشت . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 289).و رجوع به بنی مندة و ابوعبداللّه محمدبن یحیی ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی بن هشام خزرجی انصاری . رجوع به ابن هشام محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی ... رجوع به ابوسعد محمدبن یحیی بن ابی منصور نیشابوری و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 223 و 224 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی ... رجوع به ذهلی محمدبن یحیی بن عبداللّه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی ... رجوع به صولی ابوبکر محمدبن یحیی و رجوع به ابوبکر محمدبن یحیی و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 356 - 361 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یحیی ، ملقب به مرتضی و مکنی به ابوالقاسم ، یکی از ائمه رسیه زیدیه در سعدای یمن است . (298 - 301 ه' . ق.) (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یزدادبن سوید. رجوع به ابن یزداد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یزید. رجوع به مبرد محمدبن یزید و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 313 - 322 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یوسف بن عمربن علی بن منیرة کفر طابی ، مکنی به ابوعبداللّه نحوی ساکن شیراز. او راست : بحرالنحو در رد اصول نحویین . نقدالشعر. غریب القرآن . وی در سال 453 ه' . ق. درگذشته است . (از معجم الادباء ج 7 ص 144).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یوسف بن محمدبن قائد، ملقب به موفقالدین بحرانی شاعر مشهور، مکنی به ابوعبداللّه . اصل و منشاء وی از اربل و مولد او بحرین است . در علم عربیت امامی مقدم و در انواع شعر مفنن و از داناترین مردم به عروض و قوافی و حاذق آنان به نقد شعر و شناساترین مردم در تشخیص شعر نیک از بدبود. وی شب یکشنبه سوم ربیعالاخر سال 585 ه' . ق. دراربل درگذشت و در جانب قبلی بست در مقبره خانوادگی مدفون گشت . (وفیات الاعیان چ تهران ج 2 صص 128 - 129).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یوسف بن مطربن صالح بن بشر فربری ، مکنی به ابوعبداللّه . راوی صحیح بخاری است . و برای استماع این کتاب نزد وی می آمدند. ولادت او در سال 231 ه' . ق. و وفاتش به سال 320 ه' . ق. بوده است و او آخرین کسی بود که جامع صحیح را از بخاری روایت کرده است . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 ص 290).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یوسف بن واقد. رجوع به فیریابی کبیر محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یوسف ابوعمر. رجوع به ابوالحسین محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابن یوسف عامری نیشابوری ، مکنی به ابوالحسن عامری تلمیذ ابوزید احمدبن سهل بلخی (234 - 322 ه' . ق.) و استاد ابوعلی احمدبن محمد مسکویه متوفی به سال 421 ه' . ق.و از معاصرین ابوحیان توحیدی است . دانش حکمت در خراسان آموخته و سپس درک خدمت ابن العمید کرده و در صحبت وی به بغداد رفته (364 ه' . ق.) و مدتی ساکن ری بوده است . وفات وی به سال 371 ه' . ق. است . رجوع به ابوالحسن عامری و معجم الادباء و ملل و نحل شهرستانی و اخبار الحکماء شهرزوری و مقابسات ابوحیان توحیدی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابوبکر خبازبلدی . رجوع به خبازبلدی محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابوحرب ... رجوع به ابوحرب بختیار محمد و تعلیقات دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابوالعبر هاشمی . رجوع به ابوالعبر هاشمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ابوهاشم . رجوع به ابوهاشم محمد شریف مکه و الاعلام زرکلی ج 3 ص 878 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
اخشیدبن طغج فرغانی اولین کس از آل اخشید در مصر. او به سال 318 ه' . ق. از طرف خلیفه نامزد حکومت مصر شد و در 323 ه' . ق. بدانجا رفت و در 327 ه' . ق. لقب اخشیدی (عنوان رسمی امرای فرغانه ) اختیار کرد و در 330 ه' . ق. شام وحرمین شریفین را نیز به متصرفات خویش ملحق ساخت و در سنه 334 ه' . ق. درگذشت . و رجوع به آل اخشید شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
افضل الدین . رجوع به افضل الدین (خواجه ...) محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
افندی . رجوع به بیومی محمد افندی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 874 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
السعیدبن عبدالعزیز، مکنی به ابوزیان (محمد ثالث ). هجدهمین از امرای بنی مرین مراکش (774 - 776 ه' . ق.). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 122)
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
المرتضی ... رجوع به ابوالقاسم محمدالمرتضی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
المویدبن ابی القاسم . دومین از ائمه صنعا (1029 - 1054 ه' . ق.). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 189).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
المهدی . اولین از امرای حمودی جزیرةالخضراء (431 - 440 ه' . ق.).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
المهدی بن احمدبن الحسن . ششمین از ائمه صنعا (1097 - 1128 ه' . ق.). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 189).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
الناصر چهارمین از موحدین (595 - 611 ه' . ق.). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 113).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
الناصر. ناصرالدین بن قایتبای . بیستمین از ممالیک برجی (901 - 904 ه' . ق.). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 164).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
الناصر. هشتمین از ائمه صنعا (1126 - 1128 ه' . ق.). زامباور در معجم الالقاب و الاسرات (ص 189) نام الناصر محمدبن الحسین را در فترت حکومت ششمین و هفتمین از ائمه صنعا آورده است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
الواثق. مکنی به ابوزیان (محمدالرابعبن ابی الفضل ) بیست و سومین از امرای بنی مرین مراکش (788 - 789 ه' . ق.) (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 122).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
الهادی بن اسماعیل پنجمین از ائمه صنعا (1092 - 1097 ه' . ق.). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 189).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
الهادی المجیدبن علی بن الحسین (؟ ) نهمین از ائمه صنعا (1139 - 1140 ه' . ق.). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 189).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
امام محمد باقر(ع )... رجوع به امام محمد باقر و باقر (امام محمد...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
اولجایتو... خدابنده (سلطان ...) پادشاه مغولی . رجوع به خدابنده و رجوع به اولجایتو، سلطان محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
بدرالدین سبطالماردینی ، ریاضی دان مشهور. وی در حدود سال 826 ه' . ق. متولد شده است و دارای مولفاتی چند در هندسه عالی و جیوب قوسها و قطع و مقنطرات ارتفاع می باشد که در کتابخانه خدیویه مصر موجود است و نیز کتاب تحفةالالباب فی علم الحساب در کتاب متفکرین اسلام تالیف «گارادود». وفاتش 900 ه' . ق. ضبط شده است . (از گاهنامه ).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
بیرم ... رجوع به بیرم خامس و الاعلام زرکلی ج 3 ص 874 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
بیرونی . رجوع به ابوریحان بیرونی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
جلال الدین اکبر... رجوع به جلال الدین محمداکبر پادشاه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
جلال الدین ... رجوع به جلال الدین محمد آگهی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی . رجوع به جمال الدین محمد... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
جنیدی . رجوع به جنیدی ابوعبداللّه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
(حاج آقا...) شیرازی معروف به منور علیشاه مرجع و مقتدای دراویش نعمت اللهی و عم ّ میرزاکوچک رحمت علیشاه و جانشین وی بود. در سال 1224 ه' . ق. متولد شده و در سال 1301 ه' . ق. درگذشته است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
حاج سید محمد امام جمعه تهران پسر حاج سید زین العابدین امام جمعه و نوه دختری دوستعلی خان معیرالممالک (نظام الدوله ) بوده است . تحصیلاتش را در نجف انجام داده و از شاگردان آخوند ملامحمدکاظم خراسانی بوده و در اواخر سال 1326 ه' . ق. به تهران آمده و نسبت به مشروطه خواهان مساعدت کرده و پس از فتح تهران به جای برادرش حاج میرزا ابوالقاسم امام جمعه که از زمره مستبدین بود انتخاب گردیده است .
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
حاج محمد آقای نخجوانی فرزند حاج علی عباس نخجوانی . از فضلا و مطلعین آذربایجان بود. در سال 1297 ه' . ق. در تبریز متولد شد. با وجود اشتغال به تجارت علاقه خاصی به جمعآوری کتب بخصوص کتب خطی داشت ، به مرور کتابخانه بزرگی فراهم آورد و در سال 1335 خورشیدی تمام آن را که در حدود 3700 مجلد بود به کتابخانه ملی تبریز واگذار کرد. از تالیفات او یکی فهرست کتب خطی کتابخانه تربیت و دیگری تصحیح و چاپ دیوان حکیم قطران تبریزی است . وفاتش در 15 مرداد 1341 ه' . ش . اتفاق افتاد.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
حاج محمدمیرزا چای کار پسر محمدحسن میرزا. رجوع به کاشف السلطنه و رجال بامداد ج 3 ص 275 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
حسینی . رجوع به قطب الدین شیرازی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
خویشی خلیل ... رجوع به خویشی خلیل رومی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُح َم ْ م َ]
{اخ}
رستمی ... رجوع به رستمی محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
رضی ... رجوع به رضی (سید) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
(سید...) فرزند امام علی النقی امام دهم و برادر بزرگ امام حسن عسکری امام یازدهم شیعیان . مزار او نزدیک شهر بلد در چند فرسخی سامراءو زیارتگاهی است مشهور. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
(سید...) معروف به مجاهد متولد 1180 ه' . ق. پسر سیدعلی طباطبائی مجتهد اصفهانی (متوفی 1231 ه' . ق). سید محمد هم به واسطه شهرت پدر و هم به علت وجهه علمی صاحب جلال و نفوذ خاصی در میان مردم بود. از سوانح زمان حیات وی گرفتاری به دست عمال انگلیسی و اعلان جهاد او علیه قشون روس است . جنگی که به شکست سپاه ایران و کشته شدن بسیاری از نفوس ایرانی و سرانجام انعقاد عهدنامه ترکمانچای شد. وی پس ازبازگشت از جنگ درگذشت و جنازه اش را به کربلا بردند.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
صدرالدین . رجوع به صدرالدین محمدبن قاضی قطب الدین ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
صدرالدین ... رجوع به صدرالدین محمدالحسینی دشتکی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
صدرالدین . رجوع به صدرالدین محمدبن عبدالطیف شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
صدرالدین . رجوع به صدرالدین محمدباقر رضوی قمی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
صدرالدین . رجوع به صدرالدین محمدبن فخرالملک ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
صدرالدین شیرازی . رجوع به صدرا (ملا...) شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
صدرالدین (مولانا)... رجوع به صدرالدین محمد شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
عبداللّه ... رجوع به ابومحمد عبداللّه بن احمد معروف به ابن بیطار شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
غزالی . رجوع به غزالی و نیز رجوع به ابوحامد غزالی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
غفاری ، ملقب به کمال الملک ، فرزند میرزابزرگ کاشانی . از استادان بزرگ فن نقاشی در ایران . وی در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه در سال 1268 ه' . ق. در کاشان متولد شد. در سن 13سالگی از کاشان به تهران آمد و وارد دارالفنون گردید در دیداری که ناصرالدین شاه از دارالفنون کرد با دیدن تابلوی علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه وزیر علوم از نقاش آن تابلو پرسید، میرزامحمد کاشی (کمال الملک ) را معرفی کردند، شاه نسبت به او ابراز تفقد کرد و مقرری برایش معین کرد. پس از چند روز جزء پیشخدمتان و نقاشباشی های دربار درآمد. از کارهای مهم وی تابلوی (تالار آینه ) است که مدت پنج سال در آن صرف وقت شده است . در سال 1310 ه' . ق. از طرف ناصرالدین شاه ملقب به کمال الملک گردید. چون عازم اروپا بود شروع به خواندن زبان فرانسه کرد و در زمان مظفرالدین شاه (سال 1314) عازم اروپا شد. دیری در ایتالیاو فرانسه مخصوصاً موزه لوور به بررسی آثار نقاشی جهان پرداخت تا آنکه مظفرالدین شاه در پاریس او را درموزه لوور دید و امر کرد به ایران برگردد، کمال الملک به ایران آمد و مدرسه صنعتی تهران را تاسیس کردسپس به مشهد رفت و در نیشابور به علت سانحه ای از یک چشم نابینا شد و به تهران برگشت و به مداوای چشم دیگر خود پرداخت . پس از بهبود در نیشابور در حسین آباد ملک شخصی خود اقامت کرد در مرداد 1319 خورشیدی در حدود 95سالگی جهان را بدرود گفت و در جوار شیخ فریدالدین عطار به خاک سپرده شد. و رجوع به کمال الملک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
فاتح ... سلطان محمدخان ثانی ملقب به فاتح . از سلاطین عثمانی است . وی در 855 یا 854 ه' . ق. / 1453 م . قسطنطنیه را مسخر کرده است . رجوع به آل عثمان و عثمانی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
فخری اصفهانی ملقب به شمس الدین و مشهور به شمس فخری . از شعرای دربار شیخ ابواسحاق است و معیار جمالی را در فنون عروض و قوافی و بدیع و لغت در 745 ه' . ق. به نام جمال الدین شیخ ابواسحاق نوشته است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
قاسمی ... رجوع به قاسمی دمشقی محمد سعید... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
قطب الدین . رجوع به قطب الدین انوشتکین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
کافیجی ... رجوع به کافیجی محمدبن ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
کیدری . رجوع به قطب الدین کیدری محمدبن حسین شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
مستعلی . رجوع به محمد ثانی از امرای بنی حمود مالقه شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
مستنصر. رجوع به ابوعبداللّه محمد اول مستنصر شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
معتز. رجوع به ابوعبداللّه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
مقتفی . رجوع به ابوعبداللّه ... شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ممقانی ، معروف به حجةالاسلام . از بزرگان علمای شیخیه و از شاگردان شیخ احمداحسائی و سید کاظم رشتی و رئیس فرقه شیخیه آذربایجان بود. بعد از سید رشتی ادعای خلافت وی کرد و به سال 1268 ه' . ق. درگذشت . (از رجال بامداد ج 3 ص 290).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
مناوی . رجوع به عبدالروف مناوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
منصور اول . دومین از ایوبیان حماة (587 - 617 ه' . ق.) (ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 68).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
منصور. هفتمین از شاهان ارمنیه (594 - 603 ه' . ق.) (ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 152).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
منصور ثانی . پنجمین از ایوبیان حماة (642 - 683 ه' . ق.) (ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 69).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
منوکه . رجوع به شمس الدین تاج الافاضل نسوی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
میانجی . کنیت او ابوعبداللّه و متخلص به عطار. شاعر فارسی است . رجوع به عطار ابوعبداللّه ... شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
میبدی . رجوع به ابومنصور خطیرالملک شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
میرزاسید محمد طباطبائی ، معروف به سنگلجی . رجوع به طباطبائی در همین لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 279 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
میرزا محمد طبیب معروف به حکیم قُبُلی پسر عبدالصبور آذربایجانی ، از فضلا و ادبا و اطباء و معاصرین عباس میرزا نایب السلطنه و از اطباء مخصوص محمدشاه و حکیم باشی ناصرالدین شاه است . حکیم قبلی چندین تالیف سودمند دارد از آن جمله خلاصه عباسی است و تعلیم نامه در عمل آبله کوبی که ترجمه ای است از کتاب دکتر کرمیک انگلیسی ، مجمعالحکمتین و جامعالطبین به نام محمدشاه قاجار نوشته و نیز کتاب مبسوطی در علم تشریح که به نام ناصرالدین شاه تالیف کرده و با صور و اشکال در تهران چاپ شده است . (از رجال بامداد ج 2 ص 241).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْم َ]
{اخ}
ناظم الاسلام کرمانی . رجوع به ناظم الاسلام کرمانی در همین لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 278 شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
میرزا محمد دکتر یا دکتر محمدخان کرمانشاهی ، معروف به کفری فرزند پیر محمدزار. در 1245 ه' . ق. در کرمانشاه زاده شد. در آغاز به علوم ادبی و دینی روی آورد پس از آن به تهران آمدو در دارالفنون به تحصیل طب و فلسفه پرداخت و به تشویق دکتر تولوزان عازم پاریس شد و در دانشگاه پاریس به اخذ درجه دکتری نائل گردید، پس از مراجعت به تهران طبیب مخصوص شاه گردید و ریاست بیمارستان ابن سینا و معلمی دارالفنون را عهده دار گشت . دکتر محمدخان صاحب تالیفاتی گوناگون در طب است از آنجمله بیماریهای مقاربتی و امراض اطفال . (از رجال بامداد ج 3 ص 276).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ناصر... رجوع به ناصر محمد قایتبای شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ناصرالدین ، ملقب به روشن اختر. دوازدهمین از سلاطین بابری هند (1131 - 1161 ه' . ق.) وی با نادرشاه افشار جنگیده و مغلوب شده است . (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 442).
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ناصرالدین محمد. رجوع به ناصرالدین محمد ملقب به الملک الکامل شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ناصرالدین .. رجوع به ناصرالدین محمد مغولی شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ناصرالدین ... رجوع به ناصرالدین محمد صالح شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
ناصرالدین . رجوع به ناصرالدین محمدالملک المنصور شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م ُ ح َم ْ م َ]
{اخ}
نزار. رجوع به ابوالقاسم محمد نزار و وفیات الاعیان ج 4 صص 19-20 شود.