درایت
(دِ یَ) [ ع . درایة ] 1 - (اِمص .) دریافت، آگاهی . 2 - (اِ.) مزاج، عادت . 3 - سرشت، نهاد. 4 - (مص م .) دانستن، دریافتن .
الکیاست
[ دری ] پِیبُرد
● discernment, udgment, ind, ind"s eye, apience, ense, nderstanding, isdom
tact ==> [.n]: عقل، ملاحظه، نزاکت، کاردانى، مهارت، سلیقه، درایتdiscernment ==> [.n]: تشخیص، تمیز، بصیرت، بینایى، دریافت، درکjudgment ==> (judgement =) ـ داورى، دادرسى، فتوى، راىmind ==> [.v. & n]: فکر، خاطر، ذهن، خیال، مغز، فهم، فکر چیزى را کردن، یاد آورى کردن، تذکر دادن، مراقب بودن، مواظبت کردن، ملتفت بودن، اعتناء کردن به، حذر کردن از، تصمیم داشتن mind mind"s eyesapience ==> (wisdom =) ـ عقل، معرفت، دانایىsense ==> [.vt. & n]: حس کردن، دریافتن، جهت، حواس پنجگانه، حس، احساس، هوش، شعور، معنى، مفاد، حس تشخیص، مفهوم، احساس کردن، پى بردن sense understanding ==> [.adj. & n]: فهم، ادراک، هوش، توافق، تظر، موافقت، باهوش، مطلع، ماهر، فهمیدهwisdom ==> [.n]: فرزانگى، خرد، حکمت، عقل، دانایى، دانش، معرفت wisdom
[د ی َ]
{ع امص}
درایة. دانستن . عقل . دانش . (غیاث ). علم . معرفت . (ناظم الاطباء). دریافت . دریافتن . بدانستن . عرفان .معرفت . وقوف . آگاهی . دانایی . بقیة: هرگاه که زمام آن بدست اهتمام او دادندی در آن آثار کفایت و درایت و ابواب امانت و صیانت تقدیم کردی . (ترجمه تاریخ یمینی ص 363). او به حسن رای و رویت و کمال و کفایت و درایت خویش آن مملکت در سلک نظام آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ). امیر ناصرالدین را کفایت و درایت و امانت و دیانت اونبذی معلوم شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 356). در جمع میان درایت شمشیر و ذلاقت قلم منفرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 234). آورده اند که عقل و درایت او تا به جایی بود که حراث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم ... باران بی وقت آمد و تلف شد، گفت :پشم بایستی کاشتن . (گلستان سعدی ). رفیق این سخن بشنید و بهم برآمد و برگشت و سخنهای رنجش آمیز گفتن گرفت کاین چه عقل و کفایت است و فهم و درایت . (گلستان ).
بدین یکی شده بودم که گرد عشق نگردم
ترا بدیدم و بازم بدوخت چشم درایت .
رجوع به درایة شود.* در اصطلاح فلسفی و در اصطلاح شرعی ، رجوع به درایة شود.
- درایت حدیث ; رجوع به درایةالحدیث ذیل درایة شود.* خاصیت . مزاج . خوی . عادت . طبیعت . سرشت . نهاد. (ناظم الاطباء).
{ع امص}
درایة. دانستن . عقل . دانش . (غیاث ). علم . معرفت . (ناظم الاطباء). دریافت . دریافتن . بدانستن . عرفان .معرفت . وقوف . آگاهی . دانایی . بقیة: هرگاه که زمام آن بدست اهتمام او دادندی در آن آثار کفایت و درایت و ابواب امانت و صیانت تقدیم کردی . (ترجمه تاریخ یمینی ص 363). او به حسن رای و رویت و کمال و کفایت و درایت خویش آن مملکت در سلک نظام آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ). امیر ناصرالدین را کفایت و درایت و امانت و دیانت اونبذی معلوم شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 356). در جمع میان درایت شمشیر و ذلاقت قلم منفرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 234). آورده اند که عقل و درایت او تا به جایی بود که حراث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم ... باران بی وقت آمد و تلف شد، گفت :پشم بایستی کاشتن . (گلستان سعدی ). رفیق این سخن بشنید و بهم برآمد و برگشت و سخنهای رنجش آمیز گفتن گرفت کاین چه عقل و کفایت است و فهم و درایت . (گلستان ).
بدین یکی شده بودم که گرد عشق نگردم
ترا بدیدم و بازم بدوخت چشم درایت .
سعدی .
رجوع به درایة شود.* در اصطلاح فلسفی و در اصطلاح شرعی ، رجوع به درایة شود.
- درایت حدیث ; رجوع به درایةالحدیث ذیل درایة شود.* خاصیت . مزاج . خوی . عادت . طبیعت . سرشت . نهاد. (ناظم الاطباء).
[د ی َ]
{ع مص}
دانستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). دانستن چیزی را، یا دانستن به نوعی ازحیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دری . دریة. دریان .* درایت . درایه . علم به چیزی ، و گویند علم به چیزی با تکلف و حیله . (از اقرب الموارد). دانش .* (اصطلاح فلسفی ) معرفتی که حاصل می شود به نوعی از حیلت که تقدیم مقدمات و استعمال رویت باشد. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 1 ص 325).* (اصطلاح شرعی ) علم درایه یا علم درایةالحدیث ، اصول علم فقه است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). علم فقه و اصول فقه . (اقرب الموارد). علم اصول حدیث است . (از تعریفات جرجانی ). علمی است که از معنی مفهوم از الفاظ حدیث و از مراد و مقصود آنها بحث می کند، و آن بر قواعد عربی و ضوابط شریعت استوار است و موضوع آن احادیث رسول اکرم (ص ) است از جهت دلالت آنها بر معنی مفهوم یا مراد، و غایت آن تحلی به آداب نبوی و تخلی از اموری است که آنها را ناپسند داشته و نهی نموده است ، و مبادی آن کلیه علوم عربی است و معرفت قصص واخبار متعلق به رسول اکرم (ص ) و معرفت اصلین و فقه وغیره است . (از یادداشت مرحوم دهخدا). علمی است که در آن بحث می شود از متن حدیث و سند آن و طرق آن از صحیح و سقیم و علیل ، و آنچه مورد لزوم است ; تا مقبول از مردود آن شناخته شود، و یا علمی است که در آن بحث می شود از سند حدیث و متن آن و کیفیت تحمل آن و آداب نقل آن . (از یادداشت مرحوم دهخدا). موضوع درایه راوی (روایت کننده ) و مروی (حدیث روایت شده ) است ، و غایت آن معرفت به احادیث مردوده برای اجتناب از آنها است .
-کتب درایه ; کتابهایی که در آن اقسام احادیث و اخبار و اصطلاحات محدثین را گرد کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
{ع مص}
دانستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). دانستن چیزی را، یا دانستن به نوعی ازحیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دری . دریة. دریان .* درایت . درایه . علم به چیزی ، و گویند علم به چیزی با تکلف و حیله . (از اقرب الموارد). دانش .* (اصطلاح فلسفی ) معرفتی که حاصل می شود به نوعی از حیلت که تقدیم مقدمات و استعمال رویت باشد. (فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 1 ص 325).* (اصطلاح شرعی ) علم درایه یا علم درایةالحدیث ، اصول علم فقه است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). علم فقه و اصول فقه . (اقرب الموارد). علم اصول حدیث است . (از تعریفات جرجانی ). علمی است که از معنی مفهوم از الفاظ حدیث و از مراد و مقصود آنها بحث می کند، و آن بر قواعد عربی و ضوابط شریعت استوار است و موضوع آن احادیث رسول اکرم (ص ) است از جهت دلالت آنها بر معنی مفهوم یا مراد، و غایت آن تحلی به آداب نبوی و تخلی از اموری است که آنها را ناپسند داشته و نهی نموده است ، و مبادی آن کلیه علوم عربی است و معرفت قصص واخبار متعلق به رسول اکرم (ص ) و معرفت اصلین و فقه وغیره است . (از یادداشت مرحوم دهخدا). علمی است که در آن بحث می شود از متن حدیث و سند آن و طرق آن از صحیح و سقیم و علیل ، و آنچه مورد لزوم است ; تا مقبول از مردود آن شناخته شود، و یا علمی است که در آن بحث می شود از سند حدیث و متن آن و کیفیت تحمل آن و آداب نقل آن . (از یادداشت مرحوم دهخدا). موضوع درایه راوی (روایت کننده ) و مروی (حدیث روایت شده ) است ، و غایت آن معرفت به احادیث مردوده برای اجتناب از آنها است .
-کتب درایه ; کتابهایی که در آن اقسام احادیث و اخبار و اصطلاحات محدثین را گرد کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا).