جرات
(جُ أ) [ ع . ] (اِمص .) دلیری، پردلی .
الشجاعت , التجاسر , المعی , الروح , المغامرت , قوت الشخصیت
الشجاعت , التجاسر , المعي , الروح , المغامرت , قوت الشخصيت
یارا، دلیری
يارا، دليري
[ جرأ ] یارا (برهان)، گُرمک (پهلوی)، دلیری
● audacity, ourage, luckiness
Geist (m),Gemüt (n),Seele (f)
■
sm
coraggio
---------------- Ghowli@gmail.com
coraggio
---------------- Ghowli@gmail.com
عامیانهspunk ==> [.n]: دلیرى، دل، جرات، چوب، آتشزنه، آتش گرفتنcourage ==> [.n]: جرات، دلیرى، رشادت، شجاعت، دلاورىdaring ==> [.adj. & n]: یارایى، جسور، متهور، جرات، شهامت، پردلىgrittiness ==> ریگ دار، شن دارى، حالت شنى، جرات، ثبات قدمgut ==> [.adj. & vt. & n]: روده، زه، تنگه، شکم، شکنبه، (در جمع) دل و روده، احشاء، پر خورى، شکم گندگى، طاقت، جرات، بنیه، نیرو، روده در آوردن از، غارت کردن، حریصانه خوردنmettle ==> [.n]: خمیره، فطرت، جنس، گرمى، غیرت، جراتspirit ==> [.v. & n]: روح، جان، روان، رمق، روحیه، جرات، روح دادن، به سر خلق آوردن spirit venture ==> [.vt. & n]: جرات، جسارت، مخاطره، معامله قمارى، اقدام به کار مخاطره آمیز، مبادرت، ریسک، اقدام یا مبادرت کردن بهaudacity ==> [.n]: بى باکى، بى پروایى، جسارت، گستاخىpluckiness
[جرْ را]
{ع ا}
ج جَرًّة. (یادداشت مولف ). رجوع به جرة شود.
{ع ا}
ج جَرًّة. (یادداشت مولف ). رجوع به جرة شود.
[ج ُ ءَ]
{ع مص ، ا مص}
جرئت دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). روی آوردن به چیزی و گستاخی کردن .(از اقرب الموارد). حالتی که انسان به خلاص امید نیکو دارد و افتادن به مکروه را دور داند و مکروه نزد او غیرموجود یا دور باشد. دلیری . یارا. دل . جگر. جسارت . گستاخی . تهور. زهره . (یادداشت مولف ):
سخن بسیار باشد جراتم نیست
نفس از ترس نتوانم کشیدن .
اگر همگنان دست در دست من ندهید... وکیل دریا را جرات افزاید. (کلیله و دمنه ). رجوع به جراءة شود.
{ع مص ، ا مص}
جرئت دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). روی آوردن به چیزی و گستاخی کردن .(از اقرب الموارد). حالتی که انسان به خلاص امید نیکو دارد و افتادن به مکروه را دور داند و مکروه نزد او غیرموجود یا دور باشد. دلیری . یارا. دل . جگر. جسارت . گستاخی . تهور. زهره . (یادداشت مولف ):
سخن بسیار باشد جراتم نیست
نفس از ترس نتوانم کشیدن .
ناصرخسرو.
اگر همگنان دست در دست من ندهید... وکیل دریا را جرات افزاید. (کلیله و دمنه ). رجوع به جراءة شود.
[ج ُ ءَ]
{اخ}
سیدجعفر. از شعرای شاه جهان آباد است و او را با شاه گلشن شیخ سعداللّه کمال اتحاد و انسلاک ، در زمره سپاه پادشاه محمدشاه داد شجاعت و جرات میداد. بیت زیر از اوست :
ریختی خون مگر از شهرفرنگ آمده ای
تا دم از صلح زنم بر سر جنگ آمده ای .
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
{اخ}
سیدجعفر. از شعرای شاه جهان آباد است و او را با شاه گلشن شیخ سعداللّه کمال اتحاد و انسلاک ، در زمره سپاه پادشاه محمدشاه داد شجاعت و جرات میداد. بیت زیر از اوست :
ریختی خون مگر از شهرفرنگ آمده ای
تا دم از صلح زنم بر سر جنگ آمده ای .
(از صبح گلشن ص 100).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.