کفیل
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(کَ) [ ع . ] (ص .) ضامن، پذیرفتار.
الضامن , المتبنی , الکافل , القن
پایندان
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● acting, ail, ailsman, ondsman, aretaker, uardian, urety, arrantor

acting ==> [.n]: کنش، فعل، کردار، عمل، کار، حقیقت، امر مسلم، فرمان قانون، تصویب نامه، اعلامیه، (حقوق) سند، پیمان، رساله، سرگذشت، پرده ى نمایش (مثل پرده ى اول) ـ [.v]: کنش کردن، کار کردن، عمل کردن، جان دادن، روح دادن، برانگیختن، رفتار کردن، اثر کردن، بازى کردن، نمایش دادن act

bailsman ==> ضامن، کفیل

bond ==> [.adj. & vt. & n]: قید، بند، زنجیر، (مجازى) قرارداد الزام آور، عهد و میثاق، هر چیزى که شخص را مقید سازد، معاهده، قرارداد، کفیل، رابطه، پیوستگى، ضمانت، (حقوق) تضمین نامه یا تعهدنامه دایر به پرداخت وجه، رهن کردن، تضمین کردن، اوراق قرضه bond

bondsman ==> [.n]: برده، غلام، ضامن، کفیل

guarantor ==> [.n]: ضامن، ضمانت کننده، کفیل، متعهد

locumtenens ==> قائم مقام، جانشین، کفیل، جانشین موقت

sponsor ==> [.vt. & n]: ضامن، ملتزم، التزام دهنده، حامى، کفیل، متقبل، ضمانت کردن، مسئولیت را قبول کردن، بانى، بانى چیزى شدن

surety ==> [.n]: ضامن، پابندان، کفیل، گرو، وثیقه، اطمینان surety

bail ==> توقیف، حبس، واگذارى، انتقال، ضمانت، کفالت، بامانت سپردن، کفیل گرفتن، تسمه، حلقه دور چلیک، سطل، به قید کفیل آزاد کردن bail

guardian ==> [.n]: نگهبان، ولى (اولیاء)، (حقوق) قیم


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ک َ]
{ع ص ، ا}
همتا و مانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مانند. مثیل . (از اقرب الموارد).* پذیرفتار. (منتهی الارب ) (دهار). ضامن . (از اقرب الموارد). ضامن و پذیرفتار. (ناظم الاطباء). پایندان . زعیم . (مجمل اللغة) (زمخشری ) (دهار) (مهذب الاسماء). پذیرفتار. (زمخشری ). حمیل . حویل . کافل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). متعهد و ذمه دار و ضامن و قبول کننده کاری برخود. (غیاث ). متعهد و ضامن و پذرفتار و ذمه دار و کسی که کاری قبول کند. (ناظم الاطباء).* آنکه نفقه و کسوه و خوراک و پوشاک کسی را برذمه گیرد و بابیزان و بابیزن نیز گویند. (ناظم الاطباء):
همت کفیل تست کفاف از کسان مجوی
دریا سبیل تست نم از ناودان مخواه .
* (اصطلاح اداری ) کسی که اداره وزارتخانه یا اداره و یا موسسه ای را در غیاب وزیر یا رئیس به عهده گیرد.* در اصطلاح فقه ، کسی که متعهد شود شخصی را که هرگاه حاکم بخواهد او را حاضر کند. (از فرهنگ علوم جعفر سجادی ). و رجوع به کفالت شود.