بداق
فارسی فارسی
فرهنگ پارسیمان
[ بدق ] پای‌چِه، دست اندزیر کرد و اِزاربَند استوار کرد و پایچه‌های اِزار را ببست (تاریخ بیهقی) بِداغ پارسی است
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[ب]
{ا}
پاچه تنبان وازار و شلوار. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ).