منطقی
منطقی, استدلا لی, گزیدن, انتخاب کردن.
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(مَ طِ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به منطق : منطق دان، عالم منطق . 2 - آن چه از روی تفکر و تعقل گفته شود.
مجدال , منطقی
بخردانه، زیرکانه
(آدم) خردگرا
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● level, lose, ntellectual, ust, ound, egitimate, ogical, ucid, ational, easonable, ensible
فارسی ایتالیایی
فرهنگ فارسی به ایتالیایی
agg
logico
---------------- Ghowli@gmail.com
فارسی ایتالیایی
فرهنگ فارسی به ایتالیایی
agg
razionale
---------------- Ghowli@gmail.com
فارسی انگلیسی
واژه‌نامه حسابداری
Logical

level ==> [.adj. & vt. & n]: سطح، میزان، تراز، هموار، تراز کردن، آلت ترازگیرى، سطح برابر، هم تراز، هم پایه، یک نواخت، یک دست، موزون، هدف گیرى، ترازسازى، مسطح کردن یاشدن، نشانه گرفتن level

close ==> [.adv]: به دقت

intellectual ==> [.adj. & n]: عقلانى، ذهنى، فکرى، خردمند، روشنفکر

just ==> (joust =) ـ [.adj. & n]: عادل، دادگر، منصف، با انصاف، بى طرف، منصفانه، مقتضى، بجا، مستحق [.adv]: (در گویش) فقط، درست، تنها، عیناً، الساعه، اندکى پیش، درهمان دم

sound ==> [.v]: صوت، صدا، صدا کردن، به نظر رسیدن، آوا، سالم، درست، بى عیب، استوار، بى خطر، دقیق، مفهوم، صدا دادن، به گوش خوردن، به صدا درآوردن، نواختن، زدن، به طور ژرف، کاملاً، ژرفاسنجى کردن، گمانه زدن sound

legitimate ==> [.adj. & v]: حلال زاده، درست، بر حق، قانونى، مشروع

logical ==> [.adj]: منطقى، استدلالى logical

lucid ==> [.adj]: شفاف، روشن، واضح، درخشان، زلال، براق، سالم

argumentative ==> [.adj]: استدلالى، منطقى، جدلى

dialectic ==> [.n]: منطقى، مناظره اى، جدلى، لهجه اى، گویشى

dialectical ==> [.adj]: منطقى، مناظره اى، جدلى، لهجه اى، گویشى dialectical

dialectician ==> [.n]: منطق دان، منطقى، اهل مناظره، پیرو منطق استدلالى

logistic ==> منطق نمادى، مربوط به منطق نمادى، منطقى، استدلالى، محاسبه اى، علم منطق logistic


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م َ ط]
{ص نسبی}
منسوب به علم منطق. (ناظم الاطباء). مربوط به علم منطق. مستدل . با استدلال .بر اساس برهان و دلیل: خردمندان را بنماییم به برهانهای عقلی و به حجتهای منطقی که آمدن مردم از کجاست . (زادالمسافرین ناصرخسرو چ برلین ص 4). ...از قیاسات منطقی بعید و بیگانه نباشد. (چهارمقاله چ معین ص 20). و شناسایی ده مقولات منطقی که ارباب حقایقخوانند... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 44). بعد از آن تتبع قوانین منطقی و تصفح مقدمات ... در هر طرفی استعمال کند. (اخلاق ناصری ).* آنچه بر منطق و تعقل استوار باشد. مطابق منطق. از روی منطق: گفته های شما منطقی نیست .* آنکه منطق داند. عالم به علم منطق. ج ، منطقیون و منطقیین:
ز حجت شنو حجت ای منطقی
ز هر عیب صافی چو زر عیار.

ناصرخسرو.


وندر کتاب بر سخن منطقی
چون آفتاب روشن برهان کنم .

ناصرخسرو.


حکم حال منطقی خواهی ز حال فلسفی
کن قیاس آن را که اصغرمندرج در اکبر است .

جامی .


رجوع به منطق شود.
فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
[م َ ط]
{اخ}
تخلص قاضی میرحسین بن معین الدین میبدی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به حسین میبدی شود.