ارادت
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(اِ دَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) خواستن . 2 - (اِ.) خواست، میل، قصد. 3 - در فارسی علاقه مندی، سرسپردگی مرید به مرشد. 5 - دوستی از روی اخلاص و بی ریایی .
فارسی فارسی
فرهنگ پارسیمان
[ رود ] در تازی با اِراده یکی است ولی در فارسی این دو را با آرِش‌های (مَعنی‌های) گوناگون به کار بَرَند، سَرسِپُردِگی
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● regards

regards ==> [.v. & n]: ملاحظه، مراعات، رعایت، توجه، درود، سلام، بابت، باره، نگاه، نظر، ملاحظه کردن، اعتنا کردن به، راجع بودن به، وابسته بودن به، نگریستن، نگاه کردن، احترام regard


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
1 ـ خواستن. 2 ـ خواست، میل، قصد. 3 ـ در فارسی علاقه مندی، سرسپردگی مرید به مرشد. 5 ـ دوستی از روی اخلاص و بی ریایی.