زنجاب
(زُ یا زِ) (اِمر.) = زنج آب : 1 - زنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده . 2 - ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخم های جلدی ملتهب .
[ز / زَ]
{ا}
بمعنی سنجاب که جانوری است و از پوست آن پوستین کنند و همان پوست را هم سنجاب گویند. (آنندراج ). سنجاب . (ناظم الاطباء). رجوع به سنجاب شود.
{ا}
بمعنی سنجاب که جانوری است و از پوست آن پوستین کنند و همان پوست را هم سنجاب گویند. (آنندراج ). سنجاب . (ناظم الاطباء). رجوع به سنجاب شود.
{ص مرکب}
(اصطلاح بنایان ) اشباع شده به آب . آجری زنجاب : زنجاب شدن آجر; آب بسیار خوردن آجر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(اصطلاح بنایان ) اشباع شده به آب . آجری زنجاب : زنجاب شدن آجر; آب بسیار خوردن آجر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
[زُ / ز]
{ا مرکب}
زُنج درخت که هنوز سفت ومنجمد نشده . رجوع به زنج شود.* ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخمهای جلدی ملتهب . (فرهنگ فارسی معین ).
{ا مرکب}
زُنج درخت که هنوز سفت ومنجمد نشده . رجوع به زنج شود.* ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخمهای جلدی ملتهب