عصف
[ع َ]
{ع مص}
سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب ) (دهار). باد سخت جستن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت جستن باد. (المصادر زوزنی ): عصفت الریح ; بادسخت شد، و چنین بادی را عاصف و عاصفة گویند. (از اقرب الموارد). عُصوف . و رجوع به عصوف شود: فالعاصفات عصفاً (قرآن 77/2); و تندوزنده ها تندوزیدنی .* نارسیده درودن کشت را. (از منتهی الارب ): عصف الزرع ; کشت را قبل از اینکه برسد، برید. (از اقرب الموارد).* کسب کردن جهت عیال . (از منتهی الارب ): عصف فلان عیاله ; او برای خانواده خود کسب کرد. (از اقرب الموارد).* بردن و هلاک کردن جنگ گروهی را. (از منتهی الارب ): عصفت الحرب بالقوم ; جنگ آن قوم را از بین برد و هلاک کرد. (از اقرب الموارد).* خمیدن . (از منتهی الارب ).مایل شدن . (از اقرب الموارد).* بشتافتن و سرعت نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
{ع مص}
سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب ) (دهار). باد سخت جستن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت جستن باد. (المصادر زوزنی ): عصفت الریح ; بادسخت شد، و چنین بادی را عاصف و عاصفة گویند. (از اقرب الموارد). عُصوف . و رجوع به عصوف شود: فالعاصفات عصفاً (قرآن 77/2); و تندوزنده ها تندوزیدنی .* نارسیده درودن کشت را. (از منتهی الارب ): عصف الزرع ; کشت را قبل از اینکه برسد، برید. (از اقرب الموارد).* کسب کردن جهت عیال . (از منتهی الارب ): عصف فلان عیاله ; او برای خانواده خود کسب کرد. (از اقرب الموارد).* بردن و هلاک کردن جنگ گروهی را. (از منتهی الارب ): عصفت الحرب بالقوم ; جنگ آن قوم را از بین برد و هلاک کرد. (از اقرب الموارد).* خمیدن . (از منتهی الارب ).مایل شدن . (از اقرب الموارد).* بشتافتن و سرعت نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
[ع َ]
{ع ا}
سبزه و برگ کشت . (منتهی الارب ). برگ کشت . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). برگ درخت و گیاه . (مخزن الادویة). ورق زرع . (اقرب الموارد): و الحب ذو العصف و الریحان (قرآن 55/12); و دانه دارای برگ و رستنیی خوشبوی . فجعلهم کعصف ماکول (قرآن 105/5); قرار داد آنان را مانند کشتی که دانه آن را خورده باشند و کاه آن مانده باشد، و یا مانند برگی که دانه های آن را گرفته باشندو بدون دانه مانده باشد، و یا مانند برگی که چهارپایان خورده باشند، و یا مانند ریزه های گیاه که از آن شکسته باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانند برگ کشت شنگرف زده . (دهار).* کاه . (منتهی الارب ). حطام و ریزه های کاه . (از اقرب الموارد).
{ع ا}
سبزه و برگ کشت . (منتهی الارب ). برگ کشت . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). برگ درخت و گیاه . (مخزن الادویة). ورق زرع . (اقرب الموارد): و الحب ذو العصف و الریحان (قرآن 55/12); و دانه دارای برگ و رستنیی خوشبوی . فجعلهم کعصف ماکول (قرآن 105/5); قرار داد آنان را مانند کشتی که دانه آن را خورده باشند و کاه آن مانده باشد، و یا مانند برگی که دانه های آن را گرفته باشندو بدون دانه مانده باشد، و یا مانند برگی که چهارپایان خورده باشند، و یا مانند ریزه های گیاه که از آن شکسته باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانند برگ کشت شنگرف زده . (دهار).* کاه . (منتهی الارب ). حطام و ریزه های کاه . (از اقرب الموارد).