سرویس
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(س ) [ فر. ] (اِ.) 1 - زمان کار. 2 - شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشین های دیگر. 3 - اتومبیلی که در ساعات کا ر در خدمت یک فرد، یا مؤسسه یا سازمان باشد. 4 - مجموعة ظرف و امثال آن، سری . 5 - مؤسسه بزرگی که به یکی از امور اجتماعی یا سیاسی و... اختصاص دارد «سرویس خبری ». 6 - (عا.) تنبیه .
الخدمت
پیشکاری
فارسی فارسی
فرهنگ پارسیمان
فرانسوی، 1-پَرَستَک (فرهنگ پهلوی) = (خدمت) 2-زاوَری 3-یاری، دَست‌یاری (نفیسی) 4-اِواره (= اِداره، فرهنگ پهلوی) 5-کار 6-کارمَندی
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● service, et, uite

service ==> [.vt. & n]: زاورى، خدمت، استخدام، نوکرى، کار، وظیفه، عبادت، تشریفات، کمک، بنگاه، سرویس، یکدست ظروف، اثاثه، لوازم، نظام وظیفه، (گیاه شناسى) سنجد، درخت سنجد، وابسته به خدمت، سرویس کردن، ماشینى را تعمیر و روغن کارى کردن، یارى، روبراه ساختن، تعمیر کردن service

set ==> (past: set ; past participle: set) ـ [.v]: مجموعه، نشاندن، دستگاه، دست، دسته، یکدست (ظروف و غیره)، دوره، جهت، سمت، قرار گرفته، واقع شده، لجوج، دقیق، روشن، مصمم، قرار دادن، گذاردن، نهادن، مرتب کردن، چیدن، کار گذاشتن، سوار کردن، جا انداختن، آغاز کردن، مستقر شدن set

suite ==> [.n]: دنباله، رشته، همراهان، ملتزمین، رشته مسلسل، آپارتمان، اتاق مجلل هتل، قطعه موسیقى