فرسنهاده
فارسی
فارسی
لغتنامه دهخدا
[ف َ رَ ن / ن َ دَ / د]
{ن مف مرکب}
مغلوب و شکست خورده:
دوران که فرس نهاده تست
با هفت فرس پیاده تست .
رجوع به فرس و فرس نهادن شود.
{ن مف مرکب}
مغلوب و شکست خورده:
دوران که فرس نهاده تست
با هفت فرس پیاده تست .
نظامی .
رجوع به فرس و فرس نهادن شود.