دوربین
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
(اِ.) نوعی وسیله برای گرفتن عکس یا فیلم برداری یا دیدن اجسام دور.
فارسی فارسی
واژه‌نامه معین
1 - (ص فا.) عاقبت اندیش . 2 - نوعی بیماری چشم که شخص دور را بهتر می بیند.
انگلیسی فارسی
فرهنگ آریانپور
● glasses, pyglass
فارسی ایتالیایی
فرهنگ فارسی به ایتالیایی
sm
binocolo
---------------- Ghowli@gmail.com
فارسی انگلیسی
واژه‌نامه سینما
Camera

چشم‌ پزشکی‌

farsighted

Hypermetropic ==> دوربین

Hyperopic ==> دوربین

far ==> [.adv. & adj. & n]: بسیار، بمراتب، زیاد، خیلى، دور دست، بعید، بعلاوه far

glasses ==> [.vt. & n]: شیشه، آبگینه، لیوان، گیلاس، جام، استکان، آئینه، شیشه دوربین، شیشه ذره بین، عدسى، شیشه آلات، آلت شیشه اى، عینک، شیشه گرفتن، عینک دار کردن، شیشه اى کردن، صیقلى کردن glass

spyglass ==> [.n]: تلسکوب کوچک، دوربین کوچک


فارسی فارسی
لغت‌نامه دهخدا
{نف مرکب}
کسی که از دور خوب می بیند. (ناظم الاطباء). دوربیننده . که قدرت دیدن دوردست را دارد. که اشیاء یا اشخاص دوردست را تواند دیدن . که دید چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور دارد:
دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی .

منوچهری .


طرفه کور دوربین تیزچشم
لیک از اشتر نبیند غیرپشم .

مولوی .


چنین گفت پیش زغن کرکسی
که نبود زمن دوربین تر کسی .

سعدی (بوستان ).


* مقابل نزدیک بین . کسی که دور را بهتر از نزدیک می بیند. چشمی که دور را بهتر از نزدیک می بیند.* دوراندیش و عاقل و بابصیرت و مطلع و باادراک و زیرک و خردمند و هوشیار و بافراست . (ناظم الاطباء). عاقل و دوراندیش . (آنندراج ). عاقبت اندیش . لطیف . (ترجمان القرآن ) (دهار). آنکه به عاقبت کار اندیشد. مآل اندیش . آخربین .عاقبت اندیش . مآل بین . (یادداشت مولف ):
که جنگاوران از سپه برگزین
دلیران نیزه ور دوربین .

فردوسی .


یکی دوربین مرد جویای کار
نباشد چنو نامدار و سوار.

فردوسی .


یکی دوربین مرد جویای کار
بدیدمش آهسته گرد و سوار.

فردوسی .


می داند [ منوچهربن قابوس ] روز پدرم [ محمود ] به پایان آمده است جانب خویشتن را خواهد که با ما استوار کند که مردی زیرک و پیر دوربین است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131).
گرچه پشم اند هر دو، هرگز بوده ست
سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون .

ناصرخسرو.


انبوهی یاران که دوربین و کاردان نباشند عین مضرت است . (کلیله و دمنه ).
و ز بر آن خوابگاه طارم پیری مسن
همچو امل دوربین همچو اجل جان ستان .

؟


صاحب مایه دوربین باشد
مایه چون کم بود چنین باشد.

نظامی .


چشم عقل دوربین را روز وشب
در جمال خویش حیران کرده ای .

عطار.


فریدون وزیری پسندیده داشت
که روشن دل و دوربین دیده داشت .

سعدی (بوستان ).


نصیحت شنو مردم دوربین
نکارند در هیچ دل تخم کین .

سعدی (بوستان ).


در وادیی که رو به قفا می روند خلق
در قعر چاهم از نظر دوربین خویش .

صائب .


دلهام ; مرد رسا و دوربین . دلمز; مرد توانا و دوربین . (منتهی الارب ).* (ا مرکب ) آلتی متعلق به ابصار که بزرگ می کند و نزدیک می نماید چیزهای دور را و اختراع این آلت در سده هفدهم میلادی شد و به واسطه آن انقلاب بزرگی در علم هیات پدید آمد. (ناظم الاطباء). نوعی از عینک که بدان چیز دور را به آسانی توان دید. چیزی باشد که احوال دریا را ناخدا بدان معلوم کند و برای استعلام لشکر بیگانه هم بکار آید. (آنندراج ). نظاره . (المنجد). اسباب بصری برای رویت نسبتاً واضح اشیاء دور یا به عبارت رایج برای بزرگتر و نزدیکتر نشان دادن اشیاء دور از آنچه با چشم غیر مسلح دیده می شوند. دو جزء اساسی هر دوربین عبارت است از نقشگیر، که نور را گرد آورد ومتمرکز کند و دیدگر که تصویر حاصل از نقشگیر را بزرگ می کند. دوربین را به نجومی و زمینی تقسیم می کنند، دوربین نجومی همان تلسکوپ است که برای بررسی اشیاء بسیار دور (مانند ستارگان )بکار می روند و فواید دیگر نیز دارند. تصاویر حاصل از آنها معکوس است ، ولی این امر مخل به استفاده از آنها نیست . بر خلاف در رویت اشیاء زمینی مطلوب آن است که منظره عادی آنها محفوظ بماند و لهذا این دوربینها چنان تعبیه شده اند که تصویر حاصل از آنها مستقیم باشد. قدیمترین نوع دوربین زمینی دوربین گالیله است که نقشگیرش یک عدسی محدب و دیدگرش یک عدسی مقعر است . این دوربین را گالیله برای رصد آسمان ساخت و چهار قمر بزرگ مشتری را با آن کشف کرد ولی امروزه به عنوان دوربین زمینی از آن استفاده می شود. دوربین انواع دیگری نیز دارد، مانند دوربین دوچشمی و دوربین یک چشمی ودوربین عکاسی . (از دایرة المعارف فارسی ).
تبلیغات: ترجمه کتاب قیمت ترجمه