بیونجی
فارسی
فارسی
لغتنامه دهخدا
[وَ]
{ص نسبی}
از مردم بیونج . از سرزمین بیونج . رجوع به ایل کرند شود.
{ص نسبی}
از مردم بیونج . از سرزمین بیونج . رجوع به ایل کرند شود.